مجردی کسی منو دوست داشت واقهیت من دوسش نداشتم ولی از بس از کوچیکی خیلی کوچیک بودم شاید ۵ ۶ سال بهم میگفت من تصمیمم رو گرفتم و اینا و دوست دارم باهات ازدواج میکنم منم بهش وابسته بودم
وقتی بزدگ شدیم بخاطر شرایط بد خانوادگیم خانوادش نداشتن حرفش و بزنه خودشم دیگه تحت تاثیر اونا از من بدش اومد و یک دفعه برگشت و مسخره ام میکرد با نگاهش به خودم و خانوادم تحقیرم میکرد خلاصه اینجوری
من اصلا تو فکرش نیستم ولی بعضی شبا خوابش و میبینم و میبینم باهاش ازدواج کردم و خیلی منو دوست داره و زندگیم خیلی خوبه
دیشبم خوتبش و دیدم امروزم خراب شد دیگه با ناراحتی باید بگذرونم امروزمو