خب امروز بالاخره تونستم برم پیش مشاور و مشکلاتی رو که تو ازدواجم دارم رو باهاش مطرح کنم
خلاصه حرفهامون این شد که میگه باید یهو بگم به خانمم که طلاق میخوام و البته قبلش باید خودم رو آماده کنم هم به لحاظ روانی هم به لحاظ جسمی (فشار خون بالا دارم) و این که نظر مشاور این بود که حتما به خانواده خودم هم بگم و با اونا هماهنگ بشم و بعد به خانمم بگم
ولی این حرفا رو که میزدیم باهاش اصلا یهو ریختم به هم
یهویی گفتن همچین چیزی خیلی سخته برام
از ی طرفی هم مشاور حرف خوبی زد گفت هیچ وقت اون تایم ایده آلی که من بخوام منتظرش باشم تا این حرف رو به خانمم بگم پیش نمیاد و هر بار قرار هست که یک مشکلی داشته باشیم و من منتظر چیزی باشم تا رفع بشه و بتونم طلاق رو مطرح کنم
میگفت یک مراجعه کننده خانمی داشت که 9 سال منتظر این بود که بتونه طلاق رو با شوهرش مطرح کنه ی بار برادر شوهرش مریض میشه ی بار خواهر خودش و... خلاصه بعد 9 سال دل رو میزنه به دریا و میگه طلاق میخوام
ی حرفی هم که مشاور بهم گفت و خیلی تو فکر رفتم بخاطرش این بود که طلاق بالاخره سخته و نمیشه زیاد جلو این سختی ها رو گرفت و من خیلی راستش امید داشتم که بتونم بدون دعوا و فحش کاری و... طلاق بگیرم و این حرف هضم کردنش برام سخته
چطور بگم بهش که طلاق میخوام؟ واقعیتش هیچ علاقه ای دیگه به خانمم ندارم و این فیلم بازی کردن (که علاقه دارم بهت و...) داره روم خیلی فشار میاره
و نمیخوام ادم دو رویی باشم دیگه یا با این که ازدواج کردم دنبال رابطه دیگه ای باشم که خودم هم توش خوشحال باشم
ولی از طرف دیگه به این فکر میکنم که هر چی زودتر ادم جلو ی اشتباه رو بگیره بازم خوبه تا این که بخوام منتظر باشم و چند سال دیگه با پشیمونی بیشتر دنبال طلاق بگردم...