بنظرم تا زمانی که پیگیری نکنی نمیتونن وارد زندگیت بشن
یادم میاد بچه بودم اسم دخترعمم مهسا با دخترعموم نازنین خونمون اومده بودن
از وقتی که مهسا خونمون اومده بود انگارتیک گرفته بود
خیلی رفتارش عجیب بود
هرچند دقیقه صدای پارس کردن سگ از خودش درمیآورد منم میدونستم مهسا عاشق احضار و این چیزهاست فکر کردم داره مسخره بازی درمیاره
دیدم که دخترعموم به مهسا میگفت نباید اون کار رو میکردیم
حتی چندین بار خونه مادربزرگش با دخترعموهای من سعی میکردن احضار کنند
خلاصه شب دخترعموم با مادرش و دخترعمم مهسا اومدن تو اتاقم بخوابیم
مهسا هم انگار ترسیده بود میگفت من پیش شما نمیخوام اما هنوزم باورشون نداشتم
خلاصه نصف شب ساعت دو یهویی صدای پارس دست جمعی سگ میومد که از کوچمون رد میشدن و دف می زدن و همچنین خوشحال بودن
خیلی نرسیدیم تا نزدیک طلوع آفتاب من و دخترعمم عرق میریختیم و بیدار بودیم
هیچوقت نفهمیدم چیکار کردن
دلیل این صدا چی بود
حتی همسایه ها گفته بودن ما نصف شب از کوچه صدای عجیب و غریب شنیدیم