وای ی خانمه تو کلاس بووووووی عرق افتتتتتتضاحی میداد..بعد بچها هم ظاهرا گشتن شماره ای ک موقع ثبتنام داده بوده رو پیدا کردن بهش پیام دادن ک توروخدا رعایت کن بو میدی چ وضعشه اینا..
نگو ک اون شماره ،شماره شوهرش بوده..
با عرض پوزش اسم کاربریها یادم نمیمونه! سوال ورزشی دارید میتونید بپرسید.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
خوشبحال مردها دلشان که بگیرد سیگار میکشند..هرزمانی هم که باشد بدون ترس ودلهره،به دل خیابان میزنند،حتی اگرشد وسایل دم دستشان رامیشکنند،اما ما زن ها چه؟؟؟نه خیابان برای دلتنگی هایمان امن است،نه سیگار با طبع لطیفمان سازگار...نه دل شکستن ظرف ها راداریم...مازن ها که دلمان میگیرد...زورمان به موهایمان میرسد...به ناخن هایمان میرسد...به بغضمان میرسد...ما زن ها درمواقع دلتنگی خیلی قوی که باشیم نهایت درگوشه ای مچاله میشویم وبی صدا میمیریم..
اگر از من بپرسن قشنگترین واژهای ای که یاد گرفتی چیه؟میگم پذیرش...پذیرفتن شرایط با تمام سختی هاش،پذیرفتن آدما با تمام نقص هاشون، پذیرفتن این که مشکلات هست ولی باید ادامه داد، پذیرفتن اینکه گاهی اشتباه میکنم ،پذیرفتن اینکه من کامل نیستم، پذیرفتن تموم فقدان هااا، پذیرفتن تمام از دست دادن ها 🌱 شکست خوردن هااا ،رها شدن هااا داشتن پذیرش یعنی پایان دادن تمام دعواها و اختلاف ها 🤍پایان حال بد وجنگ و اعصاب و شروع آرامش....بپذیرید بچهها همه چیز رو بپذیرید و رها کنید...اگر کسی دوستون نداره ،اگر کسی ارتباطش رو باهاتون کم میکنه اگر کسی ازتون متنفره اگر کسی ازتون دور میشه اگر زندگی اونطور که میخواستین پیش نمیره هیچی جز پذیرش و گذشتن نشون نمیده...چقدر بالغ هستید 🌻یه عدد نومزد دارم که تمام منه:)💚 جان من است او 🤭درخواست دوستی به هیچ عنوان ندید و قبول نمیکنم باتچکر 💙
ای وای... چه آبروریزی ای........ بهتر بود یکنفر رو مامو به انجام گفتنه این حرف میکردین... نه اینکه همتون تو بوق و کرنا کنید این موضوع رو:)
دوستای عزیزم که منو اینجا میشناختین یه واقعیتی هست که باید بگم اونم اینه که وقتتون و ایندتون رو برای هیچ آدمی حروم نکنید چه مجازی چه واقعی.. من اینو دیر فهمیدم ولی بلاخره فهمیدم.
اه منم از این همکلاسیا دارم کثافتا ن حموم میرن ن لباساشونو میشورن
چقدتنهاشدیمکهدردامونوتودیوارمجازیمینویسیم:)🌕 دلِمن تنگهبرایهمهروزاییکهرفتن:)). زندگی رو اونقدری جدی نگیر که خندیدن یادت بره🙂❤️🌟 ازادیکلمهزیباییهکهحتیحاضرنیستحروفش بههموصلبشه. من جایی باختم که فک میکردم دارم به آرزوهام میرسم یه روزه خوب میاد:)دیر میفهمی زندگی نکردی و شیش دنگ حواست به چی میشهها بوده❤️🩹 کاربریدست²نفره(دوتادوستِهمسن)
دانشجو و پشت کنکوری 👀📚 من ادم انتقاد پذیری هستم اما به این معنا نیست که شما به اسم انتقاد به من توهینن کنی پس ادب خودت رو به شدت رعایت کن دوست من بالاخره میرسیم به اونجایی که صائب میگه، آرامش است آخرِ اضطرابها.. 🌱🧡️ اگر کار میکنی اگر مطالعه میکنی اگر ورزش میکنی اگر از خانوادت حمایت میکنی اگر تلاش میکنی به بهترین خودت تبدیل بشی اگر کاری ازت برمیاد و برای بقیه انجام میدی و اگر کسی تاحالا ازت تشکر نکرده!من ازت تشکر میکنم که دنیارو به جای بهتری تبدیل میکنی
🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ سالهاش میآید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بیصدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه میرود... مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست. نمیدانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف میزنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیادهاش میکنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". نظافت طبقه ما تمام میشود. دست هم را میگیرند و همین طور که میروند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند. مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر میسازد. 🌸✏️سودابه فرضیپور