امروز صبح یه خانمی منو مادرم رو تو بازار دید و از من خوشش اومد برا پسرش .
خیلی مشتاق بود . شماره تلفن خونمون و از مادرم گرفت و گفت زنگ میزنیم و هماهنگ میکنیم و اینا
قرار بود زنگ بزنه، زنگ نزد که .........
من به دعاهاتون اعتقاد دارم میشه دعا کنید منم برم سر خونه زندگیم