2777
2789
عنوان

خاطرات خرابکاریای یواشکی + جایزه

| مشاهده متن کامل بحث + 30939 بازدید | 413 پست

مبل خریده بودم و رنگ کرمی داشت. بچه خواهرم اومد نقاشی کشید و دو دقیقه ازش غافل شدم، کلی با خودکار خط خطی کرده بود و توت فرنگیشو هم رو مبل له کرده بود. بچه‌اس و نمیشه چیزی بهش گفت اما شدیدا ناراحت شدم ولی تا رفتن با کف و صابون هرکار کردم تمیز نشد اما به پیشنهاد مامانم اسپری یونیورسال سیف رو دو روز بعدش زدم، تمیز تمیز شد. 

بنظرم به بچه سه ساله نباید خودکار داد…. تجربه بچه داری نداشتم.

خونه خواهرشوهرم بودم. روضه داشت. بعد روضه گفتم ی ثوابی هم ما ببریم جاروبرقی کشیدم سالنا.  وقتی تموم شد اومدم جاروبرقی را بردارم بزارم تو کمد دیواری ( جاروبرقی از این سطلیا بود سپاهان ) از هم باز شدن قسمت موتور و سطل هرچی اشغال داشت ریخت بیرون . منم هول هولی ک کسی نبینه جمع کردم دوباره ریختم تو سطلش درشا بستم. یکمم ریخت جاها دیگه ی کمد دیواری.زیر پتو و این چیزاش. چندروز بعدش دیدم اومده بود میگفت نمیدونم کی برام جادو گرفته روزی ک روضه داشتم اومدن ی مشت کرک و مو گذاشتن داخل کمد دیواری زیر پتوهام.  دنبال رمال می‌گشت باطل کنه  منم اصلا صداشو درنیاوردم   

دیگه واضحا سرِ کین داری ای چرخ

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یه کاری من تو زمان بچگیم کردم که تا الان ک خودم یه بچه دارم نگفتم به کسی و مثل یه راز تو دلم نگهش داشتم

خونه داییم شهرستان بود و ما عادت داشتیم میرفتیم هربار چند روز میموندیم

شاید 6 سالم بود شاید کمتر چون اون زمان مدرسه نمیرفتم من ، اما خاطره اون روز و اون ساعت دقیق تو یادم مونده ، دخترداییم دانشگاه یه شهر دور میرفت یکروز که ما اونجا بودیم در خونه داییمو زدن و پسرداییم رفت تو حیاط درو باز کرد و داد زد مامان طاهره از اصفهان اومده، دخترداییم بدون اطلاع اومده بود که سوپرایزمون کنه

همه دوییدن تو حیاط برا دیدن دخترداییم منم ذوق برم داشت شروع کردم تو خونه دور خودم چرخیدن

ک یهو خوردم به تلویزیون و افتاد و شکست

در عرض صدم ثانیه بلند شدم دوییدم تو حیاط کنار بقیه 

هنوز بعد 20 و خورده ای سال برا همه سواله چطور تلویزیون خودش افتاده شکسته و من اینجا اولین جاییه ک از این گند بزرگم رونمایی کردم و نمیدونم چرا یاداوریش هنوز شرمنده م میکنه

کوچیک که بودم،بابا بزرگم رفته بود سفر حج،برای بچه ها یه دستبند سیمی آورده بود مثل فنر بود به من هم داد منم با کلی ذوق گذاشتم رو طاقچه باهاش تو مدرسه پز بدم فرداش اول صبح بیدار شدم دیدم دستبندم،دستبند قشنگم تا کش اومده شده بود عین یه سیم،تا چندین روز دنبال مجرم گشتم،فهمیدم کار داداش کوچیکمه،بیشتر از کاری که کرده بود تقاص پس داد

  

عزیزم فقط کامنت کسانی که تاپیک رو به حاشیه می برن و سیاسی می کنن حذف شده

عزیزم بی زحمت کسایی که تاپیک سیاسی میکنن تعلیق کنید 

اگه حرف سیاسی ممنوعه برای همه ممنوعه نه فقط یه قشر خاص‌

به امید روزهای بهتر 🕊️🕊️🕊️ 
عزیزم بی زحمت کسایی که تاپیک سیاسی میکنن تعلیق کنید  اگه حرف سیاسی ممنوعه برای همه ممنوعه نه ف ...

مشتاق دیدار عزیزم

دلم برات تنگیده بود😍

وَطَن جان🖤 خسته ام... پایانِ خوبِ داستانت کو؟                   وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟                                              چه جوانانی! اسماعیل میبینی؟ چه جوانانی! بسیاری شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده اند...🖤

همچنین خوشگلم  منم دلم برات تنگ شده بود 😻🥰

جیگرتو😘😍

وَطَن جان🖤 خسته ام... پایانِ خوبِ داستانت کو؟                   وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟                                              چه جوانانی! اسماعیل میبینی؟ چه جوانانی! بسیاری شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده اند...🖤

یه بارم بچه که بودم دختر عمه هام و پسر عمه هام اومده بودن خونه پدر بزرگم،ما تو روستا زندگی میکنیم تابستون بود شبش جمع شدیم قایم موشک بازی کنیم اون موقع ها روستا نانوایی نبود،رو زمین یه چاله میکندن و تنور رو بیرون درست میکردن،با هیزم توش نون میپختن ،بعد هم روش یه لگن میزاشتن،منم توی اون تنور قایم شدم از بس پیدام نکردن همونجا خوابم برد آی فرداش حال و روزم دیدنی بود،همه تا صبح دنبال من کشتن

بنده خدا چه تقاصی پس گرفتی ؟ 

وای بابا بزرگم به اون هم یه تفنگ اسباب بازی داده بود اونو شکستم،اون موقع دلم خنک شد بیچاره تا چند روز گریه میکرد بعدا دلم براش سوخت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792