2777
2789
عنوان

خاطرات خرابکاریای یواشکی + جایزه

| مشاهده متن کامل بحث + 30936 بازدید | 413 پست
اره بنده خدا دوستشون خیلی از جانب پدر و خانواده آسیب دیده بعد اینا همش از ضعف خانواده برای تیکه و مت ...

آره واقعا خیلی تعجب کردم جواب منم نمیده ببینم دوستش چی شده 

هر چی خواستیم یا گناه بود یا گرون    

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای😂😂 من خیلی زعفران به فنا دادم😂امشب با ترس و لرز یکم کوبیدم دم کردم😁

منم دیگه ظرف زعفرون خریدم که شفاف باشه ...اشتباهم این بود تو جای تیره ریخته بودم👌

دانی از زندگی چه میخواهم ....من تو باشم، تو، پای تا سر تو...زندگی گر هزار باره بود...بار دیگر تو، بار دیگر تو...

همونطور که تو امضام نوشتم ریپلای های فاقد اهمیت باز نمیکنم فقط برام اعلان میاد و زحمت پاک کردنش میفت ...


بحث نکنید ولطفا تاپیک رو ترک کنید

ارتباط با نی نی یار فقط @niniyar

جدی؟کی؟ قضیه جالب شد😁اون از دوستش که یک کاربر گفت به دوستاشم رحم نمیکنه و متلک میگه اینم دومی.چرا ا ...


بحث نکنید ولطفا تاپیک رو ترک کنید

ارتباط با نی نی یار فقط @niniyar

بحث نکنید ولطفا تاپیک رو ترک کنید

خب قفل کنید نی نی یار جان 

آنقدر گزافه گویی نکنند

روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷

من هر موقع از مدرسه میومدم میرفتم سبزی های خوردنی باغچه را کمی کوتاه میکردم میدادم مرغامون بخورن ...بابام روی باغچه اش حساس بود ...و من یواشکی انجام میدادم😀

یه روز مدرسه بودم و تو خونه بابام به داداشم گفته بود که تو اینا رو کندی؟ گفته نه نه مهشید میکنه ...بابام گفته بود نه اون دختر خوبیه ...باورش نشده بود ...خلاصه که من بی خبر از این بحث اومدم از مدرسه خونه...یهو داداشم گفت که مهشیییید برو مرغا گشنه هستند سبزی ها را بچین بده بخورن! با لحن تحکمی گفت که حتما برم انجامش بدم ...منم گفتم بااااشه .من هر روز همین کار رومیکنم 😂

هیچی دیگه لو رفتم😂😂😂

از اولشم داداشم خیلی زبل خان بود تو اعتراف گرفتن 😁

دانی از زندگی چه میخواهم ....من تو باشم، تو، پای تا سر تو...زندگی گر هزار باره بود...بار دیگر تو، بار دیگر تو...

من هر موقع از مدرسه میومدم میرفتم سبزی های خوردنی باغچه را کمی کوتاه میکردم میدادم مرغامون بخورن ... ...

میخواست گردن خودش نیفته 😄

روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷
میخواست گردن خودش نیفته 😄

آره 

ولی خدایی بی تقصیر بود ...

من جوجوها را دوست داشتم از سبزی ها بابام مایه گذاشتم 😅

دانی از زندگی چه میخواهم ....من تو باشم، تو، پای تا سر تو...زندگی گر هزار باره بود...بار دیگر تو، بار دیگر تو...

آره  ولی خدایی بی تقصیر بود ... من جوجوها را دوست داشتم از سبزی ها بابام مایه گذاشتم 😅

توام مثل من جوجه بازی ها حالا به هر شکلش چ با نوشابه چ زنده‌ اش برای بازی و سرگرمی 😅😄

روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792