هممون تو ایران تجربه دستمالی شدن داریم ازبچگی و تو بازار حتی تا توسط بقیه حتی محارم اینجا غصه های درد ناکی میگن کاربرا
من یادمه تو باز بودم خیلی بچه بودم خیلییی شلوغ بود یکی از عقب هی خودشو میچسبند بهم خیلی ترسیده بودم خیلییی با مامانمم بودم اینقدر ترسیده بودم بدنم و دستامدمیارزید یخ کرده بودم
یبارم یه تونیک گوجه ای پوشیده بودم شاید 14سالم بود برای اولین بار تو عمرم ذوغ داشتم مانتو قرمز پوشیدم با همه خانوادم بودم رفته بودیم خرید یه مردک میومد علنا خودشو میچسبوندکامللل بهم مانتوم گشاد بود وای من اینقدر ترسیده بودم هی به بهانه باخوردن میرفتم بامامانم ک این گل منه اصلا بدون ترس میچسبند میومد از ترس بدجور یخ کرده بودم و میلرزید اما هیچکس نفهمید خیلی بد بود از ترس میرفتم پشت به پشت خانوما مایستیدم اما علنا با وقاحت اونجاش میزد داداش احمق گوزو منم فقط بلد بود برا خاستگارام داد هوار کنه بزدل محال بود نفهمه هیچ روی خودش نیمیذاشت مطمعنم فهمیده بود