شرمنده نمیخواستم ناراحتت کنم ولی خواستم بدونی واقعیت رو چون من شش ساله شب و روز دارم زندگی میکنم با این شرایط
من شرایط اون زن رو ندارم ولی بدتراز اون زندگی کردم زندگی ای که هنوز بچه ندارم توش جلو هزارنفری خار شدم ولی ترک نکردم این زندگیو برات میگم که بدونی شب عقد مادرش توبغل من گریه کرد وقتی مادرش زد تو سرش بخاطر توانایی هایش تو بغل من گریه کرد وقتی بهش اعتماد نداره بچه اشو جلو جمع کوچیکه میکنه تو بغل من اشک میریزه
من دوران نامزدی نداشتم مسافرت دو نفره نداشتم من ماشین عروسیکه فقط عروس دوماد باشم توش نداشتم چون نمیتونستم ببینم یه نفر فکر کنه حالا که مادرش نیست باشم غارت کردن ولی خیلیا نمیکنن خیلیا قبله رو بلدن اما خدارو فراموش کردن