نمیدونم چرا ولی احساس میکنم مجبور بوده ولت کنه همین که دوباره احوالت رو پرسیده فکر میکنم یچیزی این وسط هست کاشکی بری سرکتاب بگیری بپرسی ببینی دلیلش چیه اصلا کنجکاو نیستی ۸سال خیلیه این آدم بعد ۸ سال الکی بره
خواهرم، آن هشت سال فرصت داشت برات فرصتی را فراهم کنه بیاد خواستگاری اگر واقعا ارزش داشت. بنای زندگی و روح و روانت را بر باد نبند که هر دم به یه و ری می وزه. بر باد میری ها! تو خیلی ارزشمندی، دست نیافتنی باش
پس احتمال زیاد همونه درسته حق داری نخوای با دعا بمونه ولی خوب فکر کن چندسال از عمرت رو با دوستی باهاش گذروندی حیف نیست اخه زن شوهرهای دوره زمونه هم ۸ سال باهام نمیسازن شما ببین چه عاشق هم بودید حیفه عزیزم نزار خراب بشه من درکت میکنم من بخاطر غرورم درستش نکردم الان چندساله ازدواج کردم ولی هنوز تو ذهنمه هرچی میشه میگم شاید اون بود اینجوری نمیشد دعا نکن حداقل برو سرکتاب بگیر بگو چرا رفته تو قران نگاه میکنه بهت میگه هرچی باشه اگه براش دعا کردن باطلش کن ولی نزار بعدا تو دلت بمونه
خداروشکر که به عشقت رسیدی امیدوارم هرروزت خوشبخت تر از دیروزت باشی🌱
ولی میدونست من چقد حالم بد میشه توی نبودنش چقد برام مهمه حتی به خودم ی پیام نداد ک حالت چطوره یا بخاطر این چندسال ک علافت کردم معذرت میخام هیچی!
