خیلی شوکه شدم و عصبانی و دست خودم نبود ولی خیلی داد زدم سرشون
به زن عموم گفتم بچه خودت کم نبود اینم الان....
کلا تو عصبانیت بودم خیلی بد گفتم
اصلا از مامان بابام انتظار نداشتم آخه اگه پاش شکست چی؟
بعدشم همشون گفتن بتوچه
بزار یاد بگیره
الان یاد نگیرن دیگه یاد نمیگیرن
و چرت و پرتای دیگه....
منو برا رفتارم مسخره کردن و خندیدن بهم
آخه چرا من ابنقد سلامتی خواهر برادرم برام مهمه؟؟حتی بیشتر از مامان بابام نگران و مراقبشونم