خواهش میکنم بعد این که خوندین تاپیک رو بترکونید..
عاجزانه خواهش میکنم ازتون.
دیروز بعد مدتها رفتم خونه مادرم به خواهرمم زنگ زدم ک بیا خيلی وقت بود ندیده بودمشون و دلم براشون تنگ شده بود. همه بودیم قرار شد شوهرامون هم بیان شام بخوریم و برگردیم خونه سفره رو انداختیم و داشتم غذا رو میکشیدم تو آشپزخونه بودم دیدم پسر کوچیکم وسیله پرت میکنه سمت نوزاد خواهرم شوهرمم اونجا بود خواهرم بهش میگه پرت نکن من خودم از آشپزخونه ب شوهرم گفتم نزار پرت کنه سمت نوزاد دو ماهه.داشتم برنج و میکشیدم دیدم شوهرم با عصبانیت پسر کوچیکم زد و شروع کرد داد و هوار ک صد بار گفتم اینجا نیا مامانم گفت چرا بچه رو میزنی... من شوکه شدم شوهرم گفت نمیخاد شام بخوری کوفت بخوری بچه هارو برداشت گفت گمشو تو ماشین.من همینجوری مات موندم.کل آبروم جلوی خانوادم رفت. تو ماشین کلی توهین و فحش داد هرچی میگم چی شد هیچی نمیگه..