من دیگه انقدر فکر و خیال کردم و غصه خوردم دیوونه شدم میشه خواهرانه راهنماییم کنید
تو تاپیکای قبلیم هم گفتم حدود ۲ سال پیش همسرم بهم خیانت کرد و من متوجه شدم چون خیلی سخت بهم رسیده بودیم و دوستش داشتم گفت پشیمونه و بخشیدمش و ادامه دادم ولی هیچ وقت نتونستم فراموش کنم و تبدیل به یه ادم افسرده و بی مصرف شدم
شوهرمم کم کم دید من اینجوریم ازم فاصله گرفت کلا عین یه مرده متحرک شدم مشاور رفتم دارو خوردم ولی تنها فایدش این بود که بلایی سر خودم نیاوردم
کلا همسرم به خاطر شغلش دختر دورش زیاده چون قد و هیکلی و زبون باز هم هست دخترا جذبش میشن خودشم کرم داره خوشش میاد
اینم بگم تو این دو سال عین همخونه فقط باهم زندگی کردیم
خیلی دلم میخواد طلاق بگیرم ولی میترسم چون هم بهش خیلی وابستم (از نظر روحی) دوستش ندارم اصلا دیگه ولی انگار بهش عادت دارم نمیدونم منظورمو متوجه میشید یانه😔 و هم اینکه پدرم به شدت سنتی و سختگیره نمیدونم چه واکنشی نشون بده البته اگه بدونه من واقعا تو سختیم مخالفتی نمیکنه ولی خب میدونم خیلی غصه میخوره
از طرفی هم خیلی میترسم از اینده نمیدونم چی میشه😞