آقا قضیه از این قراره این زن و شوهر خیلی سال باهم زندگی میکردن خیلی سال مثلا اون موقع که این اتفاق افتاد پسر بزرگش بالای ۳۵ سالش بود بچه ام داشت این زن خیلی رو مخی بود بجاش مرده آروم و ساکت خیلی آروم اصلا ندیده بودم عصبی بشه حداقل من ندیده بودم خلاصه یه شب طبق معمول زنه کلی نق زده بود نمیدونم نصف شب چه فعل و انفعالاتی تو مغز این بشر رخ داده بلند شده با دیلم ( یه میله کلفت که نوکش تیزه واسه کارای کشاورزی ) میزنه تو سر این بنده خدا جوری که چشمشو تخله کردن ۴۰ روز شایدم بیشتر بیمارستان بود همه گفتن میمیره ولی زنده موند برگشت یه چشم نداشت کم کم از خونه هم بیرون میومد تا اینکه
بقیشو پست بعد بذارم خسته نشین