تفاوت سنی ۱۶ سال

اتفاقا خیلی خواستگار داره اما همه غریبه بابام میگه بچم(خواهرم)ی دختر آروم و ساکتی هست ک سرش تو زندگی خودشه پسرای این دوره اکثرا اهل رفیق و این چیزا هستن ینی خلافشون زیاده و اهل زندگی نیستن و اینکه ما زن بابا بالا سرمونه اگه مامانم بود قطعا تو این سن ب ازدواج فکر نمی‌کردیم اما وجود زن بابا مکافاته جز داغون شدن چیزی نداره خود من وقتی ازدواج کردم تونستم پیشرفت کنم ادامه تحصیل بدم اصلا از لحاظ روحی تا وقتی پیش زن بابا بودم ی آدم واقعا افسرده بودم ک همش ب فکر خودکشی بودم

پسرعموم از لحاظ روحیه جوونه اما بقولا ی سنی ازش گذشته و اون شور و اشتیاقه رو دیگه نداره اگرم داره چندسال دیگه فروکش میشه ب قیافشم نمیخوره بیشتر از ۳۰،۳۲ داشته باشه و اینکه خیلیییی ریلکسه حتی مشاوره هم گفته بوده ک خیلی ریلکسه اونقدری ک خواهرم برای ایندش استرس داره این آقا نداره البته میشه گفت ک بقول خودش از همه لحاظ از بابت طرفش مطمئنه اما درکل ی آدم خیلی ریلکسی هست ک خودشم میگه اگه کار داشته باشم صبح بیدار میشم اگه ن تا ۱۰ ۱۱ میخوابم ولی میگه درکل صبح زود بیدار شدن براش سخته 

والا همه خواستگارا بقول بابام تازه ب دوران رسیده هستن و کلشون باد داره خواهرمم میگه من تو زندگی نیاز ب محبت و توجه دارم ک این آقا شاید بخاطر فاصله سنی نتونه از پسش بر بیاد یکشنبه وقت مشاوره دارن برن ببینیم چی میشه ولی درکل سطح خانواده فرهنگ تحصیلات تربیت و اخلاق ما با وجود این همه سختی بدون مادر بودن با زن بابا سروکله زدن از اونا خیلی بیشتره برای آزمایش ک رفته بودن خواهرم میگفت بابام اخلاقش درکش و برخوردش بروزتر از پسرعموم بود 

دقیقا بخاطر همین نکات مثبت زیاد هست ک تاالان پیش رفتیم از ۳۰ ک بگذره آقایون پخته تر میشن مثل جوونای امروزی نیستن ک همش مواظبشون باشی ی وقت رفیق گولش نزنه ی وقت ی دختر دیگه گولش نزنه یا همش دنبال خوشی باشه کاروزندگی یادش بره چیزی ک ذهن خودمو درگیر کرده اینه ک ما کلا خانوادگی اخلاق رفتار سنگینی داریم خیلی آروم هستیم خیلی منطقی ابرو برامون بی نهایت مهمه سبک بازی حتی ب شوخی برامون هیچ معنی نداره اما اینا تقریبا میشه گفت اینجوری نیستن مثلا پسرعموم حدودا تا ۷سال پیش با رفیقاش بود اهل تفریح مسافرت از اینا ک سوار ماشین میشن صندلی رو صاف میکنن فیگور میگیرن بعد رانندگی میکنن اصلا رفتار درستی نداشت و براس اهمیتی نداشت ک آبرومندانه رفتار میکنه یا ن ۷سال پیش بخاطر همین کله خراب بودنش تصادف وحشتناکی کرد ک خودش میگه دوسال میترسیدم رانندگی کنم از اون موقع ب بعد آدم شد میره سر کار میاد خونه پیش مامانش اهل مشروب بود ک اونم تعطیل شد 

امشب زن بابام پیشش بود نتونست حرف بزنه فقط گفت با فاصله سنی مشکلی ندارم گفت حالا با مشاور حرف میزنم تا فردا بشه زنگ بزنم ببینم مشکلش چیه با مشاور هم حرف بزنه خدا بخیر کنه