من با همسرم ازدواج کردم و فعلا نامزدیم پدر مادرش فوت شدن و یک خواهر بزرگتر داره که متولد ۵۳ ه شاغله ولی خیلی پرتوقع ه امکان ازدواجش صفره
من شبها میرم خونشون میخوابم چون همسرم خیلی تنهاست و نمیخوام اذیت شه ولی خواهرش توقع داره من ظرف ها رو بشورم خودش فقط میخوره حتی آشپزی هم نمیکنه
بندازش بیرون
تازه اول بدبختیته
من تو خونمون ظرف نمی‌خورم بعد خانم انتظار داره من همش ظرف ها رو بشورم غذا نمیپزه انتظار داره من از خونمون غذا ببرم
من باشم خونشون نمیرم.
ولی وقتی خونه مادرشوهرم میرم ظرف میشورم. چون من کوچیک ترم.
پس کی غذا درست میکنه خونه شون
بهتره شما شب خونه شون نمونید
من باشم میشورم
خب عزیزم نرو اونجا
الان که نامزدین واجب که نیست پیش هم باشین شبا
اینجوری بعد یه مدت حرمت بین شپا و خواهرشوهرت کاملا شکسته میشه
فک کن مادرشوهرته
سعی کن زیادنری اونجا شوهرت بیادخونه شما
خب غذاتو ببر دعوتت که نکرده توقع داری برات آشپزی کنه
