سلام خانوما درچه حالین من که چن روزه اصلاا دل ودماغ ندارم همش گرفته وناراحتم همسرم ازدیروز میگه بگوچیشده نمیتونم بگم کلی خرید دارم میرم عروسی ولی قناعت میکنم نمیتونم بگم تولدپسرمه دوست دارم مفصل بگیرم نمیتونم چون هزینه اش زیاده حتی اگه مفصلم بگیرم باز مبدونم ک بهم نمی چسبه چون مادررش پارسال یه خونی بپاکرد ک خانواده هامون قطع ارتباطن منم دیگه بخاطر وجود بچم و همسرم مجبورم برم هرازگاهی حرفایی ک بهم زده هنوزم بعدگدشت اینهمه وقت برام تازه اس تولدم بگیرم کی میخاد شادی کنه اخه الکی خرجم ب بادمیره امروزصبح گفتم بچه رونگه دارنیم ساعت برم بیرون بگردم گفت ن کاردارم رفت کارم نداستا سختش بود بعدک ناراحت میشم میگه من فک کردم میگی بچه روببرم بیرون دلم یکم گردش میخادهمش خونه ایم بچمم شلوغه اصلا کیف نمیده سه تایی بریم جایی ازاول تااخربچه نگه میدارم خلاصه دیگه حرف زیاده...