مامان بزرگم تعریف میکرد قدیما همینطوری ی بچه سر باع گم میشه ۳ شب روز همه حارو میگردن پیدا نمیکنند نگو رفته بود روستاهای اطراف هنوزم موندن بچه کوجیک چطور اینقدر راه رفته .اخرش خبرش پخش میشه ی چوپان پیداش میکنه. وقتی ازش پرسیدن نترسیدی گشنت نشد میگفت ی مرد سبز پوش با اسب میومد برام اب غذا میداد شبا پیشم میموند صبح ها میرفت
خدا بزرگ ان شالله پیدا میشه