مردم چ ماماناشون با احساسه :))
مامان من کلاس سوم بودم 4 تا جوجه داشتم محلی از بچگی تا متوسط سال
یدونه شم تخم میذاشت
2 تا خروس دو تا مرغ
گفت یکیش گربه خورده
یکیشم ی هفته بعد گفت زده اون یکیو کشته
اون یکی ام از غم مرده
یکیشم انداخته بود تو حموم گفته بود خفه شده
میگفتم جنازه هاش کو
میگفت گفتم ناراحت نشی پرت کردم
یبار سر ناهار گفت خوشمزه اس ؟ گفتم اره
گفت گوشت مرغ و خروساته
فقط خودمو میزدم دو ساعت