سلام خانما لطفا کمکم کنید
من ی خانم ۲۵ ساله هستم و رابطم با خانوادم بد نیست ولی از بچگی خیلی افسرده بودم و کلا از همون بچگی حال روحیم خیلی بد بود همیشه تنها بودم و هیچ دوستی نداشتم
چند روز پیش به اصرار مامانم رفتیم خونه ی مامان بزرگم داییم و زنشون که تازه باهم ازدواج کردنم اونجا بودن خلاصه چند دقیقه گذشت شروع کردن که مگه رشته ای که تو رفتی شد رشته هنرم مگه چیزی از توش در میاد کلا هر استعدادی من دارم گذشتن وسط و شروع کردن به مسخره کردن علایق من اینکه برادرت رفته مهندس شده بهش میگن آقای مهندس تو چیکار کردی تو قراره چی بشی از بچگی هم همین طور بوده من همیشه وقتی میرفتم خونه ی مادر بزرگم منو نصحیت میکردن که تو که خنگی تو که چیزی نمیشی باید تلاش کنی هنرو نویسندگی که نشد علاقه اینا سرگرمیه خانوما این دفعه بعد از چندین سال خیلی شکستم وقتی مهمونی تموم شد در اومدم به مادرم گفتم من مثل برادرم تنهات نذاشتم هیچوقت و همیشه توی مهمونی ها شرکت کردم با اینکه خودت میدونستی چه شکلی غرور منو خورد میکنن گفت تو که شخصیتی نداری 😭😭خیلی خسته شدم