من خیلی ناراحت شدم،گفتم پاک کردی عکسارو؟؟ گفتش نه
گفتم پس کو؟؟ گفت به خدا پاک نکردم، خلاصه چند دقیقه ای گشت بین عکسا تا فیلم و عکس تولدش رو پیدا کرد، ولی اون ۵_۶تای دیگه نبود
من خیلی ناراحت شدم و گیر دادم پاک کردی و اینا، گفت نمیدونم واقعا چی شده من چیزی پاک نکردم
هی سر به سرم گذاشت و قربون صدقم رفت، منم ناراحت بودم گفتم ولش کن دیگه مهم نیست، بعد بغلم کرده بود گفتش عزیزم تو خودمون رو ول کردی عکس رو چسبیدی، وقتی خودمون هستیم عکس میخوایم چیکار ؟
منم لج کردم گفتم پس ولش کن، دیگه نه عکسا مهمه نه دیگه میخوام عکس بگیریم ، بازم کلی سر به سرم گذاشت و با مهربونی حرف زد باهام، ولی من هنوز تو قیافه بودم
اخرسر بهم گفت شما لحظات شیرینمون رو به خاطر چیزای ساده تلخ میکنی ، گفتم مهم نیست دیگه برام، خودتم گفتی عکس میخوایم چیکار؟
گفتش من اون لحظه گفتم که شما اروم بشی ناراحت نباشی وگرنه من لذت میبرم از ثبت لحظاتمون و معذرت میخوام که جمله ام طوری بود که برداشت منفی کردی شما، اما شما با یه جمله اینجوری ناراحتی درست میکنی و قدر نمیدونی ثانیه های با هم بودنمون رو
راستش منم زیاده روی کرده بودم و عذرخواهی کردم
اما هنوز ناراحتم و نمیدونم حق دارم یا نه؟