یه خواهر شوهر پلید دارم که خیلی کنجاو فضول دیگه از حرص به مادرشوهرم میگفت چرا پسرشو گذاشته اینجا رفته خوش گذرونی بخدا من یه كاری برام پیش اومد دوندگی زیاد داشت بعد پسر کوچیکه بادخترمو برده بودم باهم باشن خیلی اذیت میکنن براهمین بزرگه رونبردم این حسود خانوم کاری کرد که من اتفاق خیلی بدی برام افتاد کارم به اتاق عمل کشیده شد سه روز بستری بودم بعد که دیگه اومدم خونه