2777
2789
عنوان

خانواده شوهر

302 بازدید | 19 پست

بچه ها من بدلیلی که شرایط خونه پدرم ناجوره وپسرم هم وابستگی شدید به مادربزرگ مادر شوهرم داره عیدکه میخواستم برم شهرستان شرایط بردن پسرمو نداشتم ببرمش گذاشتم پیش مادرشوهرم ده سالشه خود مادرشوهرم ازم خواست ببرمش پیشش هم کمک دستش باشه هم تنها نباشه چون مادرشوهرم هم خیلی پسرمو دوست داره

خدایا شکرت که دراین همه هیاهو روزگارمن هنوز آروم آرومم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

یه خواهر شوهر پلید دارم که خیلی کنجاو فضول دیگه از حرص به مادرشوهرم میگفت چرا پسرشو گذاشته اینجا رفته خوش گذرونی بخدا من یه كاری برام پیش اومد دوندگی زیاد داشت بعد پسر کوچیکه بادخترمو برده بودم باهم باشن خیلی اذیت میکنن براهمین بزرگه رونبردم این حسود خانوم کاری کرد که من اتفاق خیلی بدی برام افتاد کارم به اتاق عمل کشیده شد سه روز بستری بودم بعد که دیگه اومدم خونه

خدایا شکرت که دراین همه هیاهو روزگارمن هنوز آروم آرومم

خب

📌وقتی به داشتن اعتماد بنفس عادت نداشته باشی اعتماد بنفس بنظرت نوعی مغرور بودنه📌وقتی همیشه منفعل بودی قاطع بودن مثل خشونت به نظرت میاد📌وقتی عادت نکردی نیازهات فراهم بشه اولویت دادن به خودت برات مثل خودخواهیه📌اینو گفتم که بدونی دایره ی امن تو همیشه معیار خوبی برای رفتارت نیست
یه خواهر شوهر پلید دارم که خیلی کنجاو فضول دیگه از حرص به مادرشوهرم میگفت چرا پسرشو گذاشته اینجا رفت ...

چیکارکرد؟

بگذار بگویند و بگویند و بگویند.. بگذار بِبُرند و بدوزند و بپوشند.. تو بخند، گوش بده، خیره بمان، هیچ مگو..

بعد اومدم بهم زنگ زد گفت مادرم تو روت نتونست بگه نه وگرنه اصلا راضی نبود پسرتو بیاری بزاری پیشش حالا اون خونه که مادرشوهرم توش نشسته مال ماست خواهر شوهرم همیشه اونجا تلپه بچه هاش اونجا میاره میره صفا سیتی منم بهش گفتم پسرم توخونه خودش بود فقط مادر بزرگش ازش مراقبت میکرد حتی قبلش خداشاهده کلی خرید کردم بردم براشون پول توجیبی کلی چیز میز هم خریدم براپسرم که کمبودی حس نکنه

خدایا شکرت که دراین همه هیاهو روزگارمن هنوز آروم آرومم
چیکارکرد؟

حسودیش گل کرد اگه خودش نمیگفت باورم نمی شد کم عقله بهم گفت همه همه پشت سرت میگفتن رفتی خوش گذرونی منم گفتم همه که خونواده خودت بودن چشاشون درآد من از اون روز تاالان که از بیمارستان اومدم مریضم بخدا داغون شدم نمیدونم به چرندیاش فکر بکنم یادردام

خدایا شکرت که دراین همه هیاهو روزگارمن هنوز آروم آرومم
اسی صد تا دلیل دیگم بیاری از الان بگم اشتباااااه بود که پسرتو گذاشتی پیش مادر شوهرت خودت رفتی شهرستا ...

عزیزم مامان خیلی حساسه بخدا نمیدونم جن زده اس چشه همش نگاه میکنه توروم میگه این پسرت فضوله نیارش خب به نظرت من سالی یکبار دوراز خونواده ام دلم تنگ میشه بعد کاربانکی داشتم درگیر وام بودم دیگه مجبور بودم نبرمش

خدایا شکرت که دراین همه هیاهو روزگارمن هنوز آروم آرومم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792