با دوست و همکلاسیش همسایه هستن
خواهر دوستش سه سال بعد من ازدواج کرد
الان بچش دو سالش شده
خواهرم دم در وایساده بود یهو اومد داخل رفت تو اتاقش درو کوبید به هم رفتم پشت سرش دیدم داره گریه میکنه
گفتم چی شده کسی چیزی بهت گفته گفت بیرون بودم یه لحظه بالارو نگاه کردم دیدم نی نی داره خالشو صدا میزنه بهش میگه خاله جونی
همه خاله شدن به جز من
یک ساعت تمام گریه میکرد بمیرم الهی براش 🥲🥲