من حدود یک ساله که ازدواج کردم.خونه م واحد رو برویی مادر شوهرمه.زن فوق العاده خوبیه ولی انتظار داره من هر روز برم باهاش بشینم.و اینکه از خونه بیرون میرم بهش بگم من دارم میرم که مثلا نگران نشه.در صورتی که تو مجردی مامانم اصلا نمیپرسید کجا میری؟
و این بهم بر میخوره.شوهرمم اصرار داره بگم ولی من حس میکنم اینجوری استقلالم از بین میره.
حالا هی بهونه میگیرم که باید از این خونه بریم.به نظرتون چه کنم؟
به نظر من که حساس شدی. اصلا به استقلال مربوط نمیشه
حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی،
نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی...
آنچه در دستت بود،
امانتی پنهان بود که حراج شد،
آنچه نباید بگویی گفته شد،
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند!
حرف، حرف ویران کردن دل است،
نه دیواری خراب کنی و از نو بسازی!
خوبه مث من تو یه اپارتمان دو خوابه با مادرشوهر و برادرشوهرت نبودی!!!! یعنی من یه انباری کوچیک دستم بود. ماشالله یه خونه دستته تازه نگرانی استقلالت هم از دست بره؟؟
بنظرم با اینکار میخواد سر ازکارت دربیاره شاید واقعا منظوری نداره دوسه بار که نگفتی متوجه میشه که دوس نداری کسی توکارات دخالت کنه
باورکنید فمنیست مفهموش مردستیزی نیست.مفهموش برابری حقوق زن و مرد در هر زمینه ای اعم از جنسیتی،اجتماعی،سیاسی و شخصی،شکستن بندهای جامعه مرد سالاری و مرد محوره..(بانوی فمنیست ایرانی داری اشتباه میزنی)البته برخیا🤔🤔🤔😘😘😘مفهوم زن بودن اسارت نیست.