دقیقا تو دانشگاه هیچوقت چشم شوهرم نداشتم یکبار تو خیابون دعوام شده بود با یه پسره سر کار
بعد دستم بدجور زخمی شد
فرداش تو محوطه دانشگاه واسه دوستام میگفتم با پسره کناری دعوام شده
عصرش رفتم سرکار دیدم صاحب کارم گفت ظهری جر شده بود
فرداش فهمیدم نامزدم اون موقع رفته پسره رو تا مرگ زده بود خودش هم خورده بود اما کلا همیشه بهش میگم اون روز بدجور رفتی تو دلم فهمیدم یه نفر تو عمل مراقبم هنوز عکس دستم میبینم تموم تنم استرس میگیره
اولاش عاشق نبودم بعد ک دیونش شدم
بهش زل زدم برا اولین بار
گفتمش چشات عسلین هول کرد😅
روز اول دیدنش گفتم با چه بهونه ای بپیچونمش برم الان نفسم بهش بنده
حس میکردم قلب منه که بیرون از بدنم میتپه خار به دستش میرفت جیگرم میسوخت🥲
توصیف نشدنی!هی دوس داری نگاش کنی.دورش بگردی😁بچلونیش😃اصلا بخوریش غورتش بدی🫠😂
دوست داشتم ی طوری بغلش کنم ک باهاش قاطی بشم
من از هفت سالگیم عاشقش بودم 😔😔😔نشد بهش برسم نتونستم بهش بگم
یادمه انقدر دوسش داشتم همیشه باگریه به خدا میگفتم از عمر من بردار بده اون
تااز درخونه پاشو میزاشت بیرون چارقل و ایت الکرسی میخوندم سالم برگرده
اما الان فقط میخواد اعلامیشو رو دیوارای شهر ببینم:)
من با همسرم قرار اول رو که جذاشتیم همو ببینیم از نزدیک سوار ماشینش که شدم اصلا خوشم نیومد ازش😂
از نیم رخ میدیدمش بعد که پیاده شد رفت آبمیوه بگیره بیاره هیکل و قد و فیس رو که کامل دیدم قلیم شروع به تپش کرد😍
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
