توی خانوادمون امشب یه دعوایی شد بابم بعد اینکه از خونه قهر کرد رف الان اومد گوشزد کرد ک چرا همیچن کردی.بعدش اخر سرم مادرمو با یه زن بدکاره منم با دختر همون زن بدکاره مثال زد ک شما امشب مث اینا شدین(اونا هم ه.ر.زه بودن هم ادمی ک اصن پدرخانواده رو ادم حسابش نمیکردن)
الان اینو مینویسم نه ناراحتم نه عصبانی
فقط برا لحظه مغزم قفل کرد
غیرتی ک پدرم سر خانوادش داشت با یه حرف از بین بردش
الانم سر این مشئله های امشب دلخور نیستم سر حرفش از همه چی امیدم قطع شد