دیروز نشته بودیم مسخره بازی شماره الکی می گرفتیم میگفتیم فلانی بعد قطع میکردیم بعد دوستم زنگ زد به کراشش مجبورش کردیم بگه بعد به پسره گفت شما اقای کیانی هستید( مثلا)گفت نه خانم انقدر مزام نشو بعد اینم گفت میشه یک سوال خصوصی بپرسم حالا گریهشم گرفته بود پسر گفت بپرس بعد اینم گفت کسی تو زندگی شما هست یا نه پسر گفت نه بعد دوستم گفتم من از شما خوشم می یاد و بعد اصلا چون دوستم گریش گرفت بود پسره گفت حرف میزنیم بعدا
من یه مادرم که تمام تلاششو برا پیشرفت پسر کوچولوش انجام میده 🙂من یه همسرم که از هیچ تلاشی برا شوهرش دریغ نمیکنه 🙂من دختر دلسوز مامان و بابامم😊 ولی از همه اینا مهمتر اینکه من، منم، یه انسان که کتاب خوندن و دوست داره فیلم دیدن و دوست داره درس خوندن و دوست داره اشپزی کردن و دوست داره کسیکه خودشو دوست داره شاید یه روزی بیاد که من نه پسرمو نه همسرمو نه مادر پدرمو کنارم نداشته باشم به هر دلیلی شاید مسافرت یا هر چیز دیگه اما من هیچوقت هیچوقت نمیتونم خودمو از خودم جدا کنم پس خودمو فدای پسرم شوهرم و مادر پدرم نمیکنم 🥰طوری خودمو دوست دارم که بقیه هم دوست داشتنمو یاد بگیرم🥰
خیلی اوقات دوست دارم این حسا رو تجربه کنم ولی دریغغغ از یه اشک و حس به یه پسر
یه بنده خدایی میگفت دیدی قلب بعضیا از جنس سنگ میمونه ؟ گفتم یعنی خیلی بیرحمن؟ گفت نه یعنی وقتی یکی و دوست داشته باشن اسم اون شخص تا ابد تو قلبشون حک میشه و هیچ وقت پاک نمیشه ...