😕😕بچه ها من جاریم میره میگرده اینور اونور خونه ی مادرش و..... برمیگرده شوهرم بزور جاریم وبرادرشوهرم ومادرشوهرم بادو تابچه های جاریمو میاره توخونه غذایی که ازظهرزیاد درست کردم واسه شبمون دیگه خسته میشم بخوام دوباره آشپزی کنم غذایی که من زحمتشوکشیدمو اونارومیاره طبقه ی پایین خونه خودمون اصلا کم مونده لقمه خودشم غذارو لقمه کنه بزاره دهن اونا.... بخداخیلی وقتادرست حسابی نمیتونم غذابخورم گوشت یامرغی که واسه سهم شبم پختم رو بااوناتقسیم میکنه.
هم اینکه جاریم میره بیرون حال وهواش عوض میشه مهمونی وعروسی و گردش وبازار و.... بعدش میادخونه ی ماحاظروآماده میخوره خیلی زورم میگیره ظرفاشونم نمیشوره
هم اینکه دوس ندارم غذایی که براش زحمت کشیدم برادرشوهرم بلومبونه چون تو روی خودم به شوهرم میگه کتکش بزن و فلان منم میگم زحمته من براش حرااااامه زحمتم حرومش باشه نباید زحتم بره توشیکمش...
هم اینکه بخدا به زور خرج خوردخوراکمونو درمیاریم یهویی میان سرظهرکل غذارومیخورن بازبایدواسه شام یه وعده دیگه هزینه کنیم میوه ای که تویه هفته میخوریمو پاتک میزنن تویه شب میخورن میرن ...
اصلا شوهرمم گوش نمیده انگاربا الاغ طرفم چیکار کنم اینا نیان دیگه؟؟
بابا بریدتوخونه ی خودتون آورانشیدسرمن فقط واسه سک.س وخواب ولباس عوض کردن میرن طبقه ی بالا