2777
2789

بیاین براتون بگم .

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

باالله

اقای تعمیرکار سرکوچه، با اون چشای نافذ،هی با خودم میگفتم این لنتی ام ک ما روش کراشیم هیچ وقت مغازه اش باز نیس.اخر ی بار ب هوای ماشین ازت پرسیدم، گفتی داریم ساختمون میسازیم ،سر اونم ...چقدم مهربون گفتی🥹 .کوفتت شه خو بساز و بیا در مغازه نمیگی ی موقه یکی روت کراشه دلش تنگ میشه ؟😭

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب داستان من ازونجایی شروع شد که یه نفر که عزیز ترین کسم بود و من از دستش دادم باعث شد من سال دهم و یازدهمم را معدل هایی مثلا 14.15بیارم و البته بیشترش شاید به دلیل تنبلی یا ضعف درسیم بود .اما بعد دوباره این فرد پا به زندگی من گذاشت و به زندگیم جونی دوباره بخشید .منم به خاطر این دوستم انگیزه گرفتم و تصصمیم گرفتم دوازدهمم را خیلی خوب شروع کنم اما تابستونی که داشتم میرفتم دوازدهم متاسفانه ما خونمونه و خواستیم باز سازی کنیم و اسباب کشی کردیم به زرزمین خونمون 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

اما من شروع کردم به خوندن و ازمون های گزینه 2ثبت و نام کردم وو داشتم پیش میرفتم که متاسفانه دلسرد شدم و نخوندم و البته که سر و صداهای طبقه بالا هم ماثر بود 

خلاصه که ولش کردم و گفتم تو دوران تحصیل میخونم ..البته اینجا یه چیز دیگه ام ماثر بود ..اینکه من دیگه پیش مشاورم نرفتم چون میگفتم مامان و بابام فعلا تو خرجن و گناه دارن ..وگرنه مشاور خیلی توی انگیزه من ماثر بود

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

خلاصه که تقریبا هفته اول مهر بود که دوباره رفتم پیش مشاور و اینم بگم ما هفته اخر شهریور دوباره اومدیم خونه خودمون ..اوضاع شروع به درست شدن کرده بود و من روزی 6ساعت میخوندم 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

همه معلما متعجب بودن خیلی تعریفم و میکردن و میگفتن چیشده درسخون شدی و تقریبا اوازه ام توی همون پایه و رشته تحصیلی خودم پیچیده شده بود 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

خلاصه داشتم پیش میرفتم که فهمیدم با دست خودم .خودم رو بدبخت کردم و اون فرد از زندگیم خارج شد 

تقریبا اوایل اذر ماه بود 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

همه میگفتن حتما به خودش مغرور شده و ولت کرده یا حنما شلوارش 2تا شده

اخه یسال از من بزرگتر بود و همونسال پزشکی شهید بهشتی قبول شده بود 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

خلاصه که خیلی سخت بود ولی غرورم و حفظ کردم و خودم پیش قدم شدم که جدا شیم و مجبورش کردم هرچی نامه و کادو و خاطره ازم داره وقتی اومد شهرمون بهم برگردونه که نتونه ازش سوئ استفاده کنه 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

من به خاطر اون داشتم تمام تلاشمو میکردم اما یهو عامل انگیزه من رفته بود و من موندمو دور شدن از درس 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  

کم کم دیگه درسای مدرسه ام نخوندمو و معلما پیگیر شدن چی شده تو نمره کمتر 18نداشتی و منم جواب نداشتم جز سکوت..کم کم میانترم ها شروع شد و منم همرو گند زدم و امتحانای ترم اولم معدلم 15شد و من تو دوران امتحانای ترم معتاد سریال دیدم و کتاب خوندن شده بودم که یادم بره غم و غصه ام را

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز