خودم میدونم حسادت کردن تو هر لحظه وشرایطی اشتباه هست ونمیشه که دلیل اورد وتوجیحش کرد کار غلط همیشه غلطه.اما با حس درونی چه کنم تا از شر این حس لعنتی نجات پیدا کنم.
جاریم خوشگل وتحصیل کرده پدرومادرش تحصیل کردن شرایط مالیشون عالی.یه همسر برون گرا تحصیل کرده موفق داره که خیلی با اخلاقه وعاشق زنشه.اما من یه چهره معمولی رو به پایین دارم همسرم درون گراست اهل محبت نیست بخواطر شرایطش با من ازدواج کرداز نظر اخلاقی قابل مقایسه با برادر شوهرم نیست.خانوادم سطح مالی وفرهنگیشون خیلی پایینه.تو هر زمینه ای که نگاه میکنم جاریم از من خوشبخت تره. بخدا تو دلم دعا میکنم خوشبخت بمونن راضی نیستم کوچکترین مشکلی براش پیش بیاد واقعا دوست ندارم بابت حسادت من لطمه ای به زندگیش وارد بشه ولی مشکلم اینه با حس درونی که همش خودمو مقایسه میکنم و بعدش گلایه از خدا میکنم که چرا شرایط اون برای من فراهم نبود.نگید توام درس میخوندی شرایط زندگی ادما متفاوته فرهنگ و محل زندگیشون خیلی چیزارو به ادم تحمیل میکنه.من ازدواج دومم بود با شرایط روحی بسیار بد ازدواج کردم اما اون تو بهترین موقعیت تو بهتزین شرایط ازدواج کرد.از هر نظری نگاه میکنم از من بالاتر وسر تره کاش حداقل زندگیم یه چیزی مثبت داشت دلمو به اون خوش کنم.
خانواده شوهرم بخواطر شرایطایی که داشتم رسما سوار گردنم شدن.اما جرات ندارن به اون حرفی بزنن.راه حلی بهم بگید چله ای بهم بگید انجام بدم اروم بشم .حسادت بدترین درده