هر دو رو تنها بزرگ کردم.اینکه میگم تنها منظورم اینه که کاااااملا تنها ینی حتی همراه بیمارستانم نداشتم با وجود سزارین خودم به بچه رسیدم .اینکه مادر بیاد بیمارستان یا من تا ده روز کنار مادرم باشم همچین چیزی وجود نداشت.اولی الان نه سالشه و دومی دوسال.قشنگ فرسوده شدم ولی دوستخودم که باهم باردار شدیم تازه اون سه تا داره .لذت دنیارو میبره چون هرازگاهی میتونه استراحت کنه.اگر مادری داریدکه حداقل تو مریضی بچه هاتون تنها نیستید یا نه حتی در حد تماس دلگرم کننده .خداروشاکر باشید
متوجه نشدم منظورت منم؟چون خواهرام هرکدوم یک سر دنیان و مادرم سالهاس معتقده که بدنش نیاز به استراحت داره و اگر مثلا کار کنه از پا میوفته.پونزده سال هست که اشپزی هم نمیکنه و پدرم غذاشونو اماده میکنه .راحت گفت توان شب بیدار و بیمارستان و نوزاد داری ندارم
معمولا بهش فکر نمیکنم ولی گاهی واقعا اذیت میشم.الان هر دو بچه هام مریضن بزرگه نه سالشه و کوچبکه یک سال و نیم.هر دو احتیاج به مراقبت بیست و چهار ساعته دارن و فقط منم و من