دخترا دلیل تاپیک زیاد زدنم در این مورد ذهن مشغولمه
دوست داشتید تاپیک قبل و ببینید
من تا دوسال قبل اصلا خاستگار نداشتم به طوری ک نگران بودم و استرس میگرفتم سر این مورد الان ۳ تا همزمان مغزم داره میپوکه
چرا همه پول ندارن🥺
یا چرا بابام پولدار نبود که الان بین عشق و پول نمونم از ترس سختی کشیدن🥺
یکیش هم دانشگاهیمه ک دوسال میشناسمش مامانشم دوسه باری دیدم یبارم رفتم مولودی خونشون خانواده باحالی دارن وضع مالی متوسط هم رشته خودمه روانشناسی بالینی شغل ثابتی نداره و کلا تو شرکت بازرگانی کار میکنه ،تو اینترنت کار میکنه جدیدا بوتیک زده خونه و ماشینم نداره با خانواده زندگی میکنه ،اخلاقش فوق العادست و قیافشم خیلی اوکیهمن یمدت ازش خوشم میومد هیچی نمیگفتم چون هیچ واکنشی نداشت و چند باریم اجی صدام کرده بود کلا دیگ فکر نکردم بهش تا اینکه مامانش شماره مامانمو گرفت و زنگ زد صحبت کرد
یکیشم پسر داییمه که اون تو شرکت باباش کار میکنه و تک پسره فیافش خوبه وضعش عالیه اخلاق خودشم خوبه ولی از مادرش خوشم نمیاد ،۳سالی قهر بودیم و کلا مشکل داشتیم و کلا خودم دلم نیست
یکی دیگم دوست خانوادگی عمم طرف ۵ سال ازم بزرگتر
قیافه معمولی و مردونه ای داره ولی هیکلش خیلی خوبه
شناخت زیادی از خانوادش ندارم یبار تلفنی با پسره حرف زدم منتظر جواب
طرف رسما وضعش توپه دوتا خونه تهران داره تنها زندگی میکنه ماشینش خارجی بود طوری که عمم اسمشو نمیدونست
من دلم با هم دانشگاهیمه ولی اینم پسر بدی نیست
اشنا نشدم هنوز باهاش تو زندگیم سختی نمیکشم
وضع پدرم خیلی معمولی بود
وای نمیدونم مغزم درد میکنه انگار