شوهرم خیلی بچس ب سختی بچه دار شدیم خیلی سخت بعد سه تا سقط خدا این بچه رو داد بهمون خونه نداریم خونه پدر شوهرمیم ولی اندازه ی خونه ازش پول طلب داریم ک نمیده بهمون نشستیم تو خونش مفصله جریان طلبمون ولی طبکاریم حالا پله هم زیاد داریم الان شوهرم میکه بچه بیاریم دومی رو از ی طرفم سنم داره میره بالا نزدیک ۳۵ ام و شوهرمم اصلا مسئولیت بچه قبول نمیکنه جوری ک اصلا هیچ اهمیتی نمیده بچه تب داره امشب گفته برو خونه بابات بخواب چون کمک نمیکنه علت تبشم اینه که ایشون تا ساعت ۴ صبح تو باغ فامیلمون بودیم و هرچیم میگفتم بریم بچه سردشه هوا سرد شد خودم پریودم کمر درد دارم هیچ اهمیتی نمیداد البته بگم این روند همیشگیشه کلا هیچی براش مهم نی
منظورم این نیس ک سنش پایینه منظورم اینه اخلاقش بچس و گیر من بچه میخوام حتما از ی طرفم توقع کارم ازم داره میگم من حامله بشم مثل جنازم باید کمکمکنی میگه باشه ولی میدونم اصلا براش مهم نیستم
اقای تعمیرکار سرکوچه، با اون چشای نافذ،هی با خودم میگفتم این لنتی ام ک ما روش کراشیم هیچ وقت مغازه اش باز نیس.اخر ی بار ب هوای ماشین ازت پرسیدم، گفتی داریم ساختمون میسازیم ،سر اونم ...چقدم مهربون گفتی🥹 .کوفتت شه خو بساز و بیا در مغازه نمیگی ی موقه یکی روت کراشه دلش تنگ میشه ؟😭
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم اصلا حاضر نشو بچه دوم بیاری چون تنها کسی ک داغون میشه خودتی با این آدم ول انگار بی مسعولیت تمام زحمت بچه ها ب گردن شما میوفته من تجربه کردم ک میگم از پا میوفتی
گویند که هر تیره شبی را سحری هست ..من مامان دو تا کوچولوی مهربون و قشنگم ک تنها دلخوشی زندگیمن 🥰 ب شدت اعتقاد دارم ب این جمله ک تا با کفشای کسی راه نرفتی راه رفتنش رو قضاوت نکن و اصلا نمیپسندم رفتار آدمهایی رو ک مدام در حال قضاوت دیگرانن و خودشون رو علامه دهر میدونن😡😡 لطفا اگه ب اینجای امضام رسیدی برام یه انرژی مثبت بفرست برام دعا کن ک روزهای سختم تموم شه ممنونم از نگاه مهربونت