من تقریبا یک سال باهاش تویه رابطه بودم کلی مشکل داشتیم باهم همش قهر میکردیم کلی دختر دورش بودن و بهشون توجه میکرد حتی یکی دوبارم خیانت کرد ولی من واقعا عاشقش بودم اما اون اصلا بهم اهمیت نمیداد ت کل یک سال شاید ده بار تلفنی صحبت کردیم تا اینکه کم کم دیگه باهام حرف نمیزد خیلی سرد جوابمو میداد منم کم کم داشتم به کم بودنش عادت میکردم که یهو یکی اومد ت زندگیم گفت قصدش جدیه و منم دیدم هم قیافش خوبه هم اخلاقش بد نیست هم روی پا های خودشه خب دیگه کلا شماره اون پاک کردم و با این فرد جدید وارد رابطه میشم الا دوماهه که باهاش تویه رابطه ام هیچی دریغ نمیکنه کلی هدیه برام گرفته روزی چندبار تماس میگیره همیشه نگرانمه منو تقریبا به همه رفیقاش و خانوادش آشنا کرده
امروز بعداز ظهر اکس مو دیدم وسط خیابون خیلی آشفته و ناراحت بود کامل مشخص بود غمگینه نمیدونم چرا ولی خیلی براش ناراحت شدم و دوس داشتم برم بهش دلداری بدم از اینکه با وجود همچین آدمی که داره از محبت بی دریغم میکنه ناراحتم
شما میگید چیکار کنم؟
با پارنترم کات کنم باز برم منت کشی اون؟
یا باید با این حس مقابله کنم؟
اینم بگم تویه این مدت حتی یک بارم جاهای که با اکسم رفتمو نرفتم میترسیدم خاطرات یادم بیاد عذاب بکشم