ما سه سال عقد بودیم علارغم توافقات اولیه زدن زیر حرفاشون، ن جهازی ن عروسی هیچی رحم نکردن بی عزت و ابروم کردن، خانواده مم میخواستن طلاقمو بگیرن منم با خواست خودم حامله شدم چون نمیخواستم جدا شم شوهرم رو دوست داشتم ، پدر و مادرش با اینکه خودشونو به شدت علاقه مند به نوه نشون میدادن ولی هیچ حرکتی نزدن، عروس حامله شونو تک و تنها ول کردن از خدا شونم شد ک دیگه برگ برنده رو گرفتن ک مجبور نیستند یک قرونم خرج کنن، حالا ک بچه م دو ساله شده فکر کردن آب از آسیاب افتاده میخوان بیان ، از بقیه شنیدم که با شوهرم در تماسن باور نکردم اما الان که گوشیشو چک کردم دیدم بله، اونا خواستن این براشون بلیط بگیره اینم قبول کرده
میخوام فقط بلیط بگیره تا منم اتیششون بزنم فیلم بگیرم بفرستم برا پدر و مادرش قلبم مچاله شده اصن تمام وجودم استرسی شده...😞