تو عشقی رو تجربه نکردی ک دلت برای عشق تنگ بشه، تو فقط رنج کشیدن رو تجربه کردی و دلت برای همون رنج کشیدن تنگ شده، چون رنج کشیدن برای تو آشناست، چون احتمالا تو خونواده ای بزرگ شدی و پدر و مادری داشتی ک هرگز بهت احساس ناب بودن ندادن، احساس شگفت انگیز بودن ندادن، احساس خواستنی بودن ندادن، وگرنه دلیلی نداشت جلوی ی مرد بشینی و اینقد جلوش خودت رو خورد کنی ک طرف بهت بگه من با چهره معمولی مشکلی ندارم !!!!!
دلیلی نداشت ۵ سال از عمرت رو ب عشق کسی سر کنی ک فقط برات دام عاشقی رو پهن کرد و وقتی واردش شدی و ب دامش افتادی تنهات گذاشت و رنج کشیدنت رو فقط نظاره کرد و کیف کرد!!!!
یجا نوشته بودی ک تا زمانی ک شاگردت بود هی سعی میکرد بهت چیزایی رو بفهمونه و بهت علاقه نشون بده، ولی بعد درست زمانی ک تو علاقه مند شدی و این چیزایی ک سعی میکرد بهت نشون بده رو جدی گرفتی(!!!!!) یهو پشتت رو خالی کرد و فهمیدی تو دام کسی افتادی ک حتی برات ی ذره عشق هم نداره!!!!
و تو را چ شده است ک بودنت را برای یک مرد مایه عذاب و دردسر میدانی و ازش بابت مزاحمت و آزار و اذیتی ک وجودت داره براش عذر خواهی میکنی و از اینکه او منت میگذارد و تو را تحمل میکند از او کمال تشکر و قدردانی رو داری!!!!!
فکر میکنی بااین احساس بدی ک ب خودت داری میتونی معشوقه باشی؟؟؟؟؟ هررررررگز!
منو ببخش ک باهات خیلی رک صحبت میکنم ، ولی تو اینقدر غرق در خوش خیالی و خامی هستی ک تا سیلی نخوری ب خودت نمیای.
بابت حرفام ناراحت نشو، فقط مطلب رو بگیر، و خودت رو نجات بده از این فلاکت،این همون راه نجاتیه ک هرشب تو نمازشبهات از خدا میخواستی بهت نشون بده.
عزیزم عشق از مرد شروع میشه، عشق آتیشیه ک تو دل مرد روشن میشه و رنج میکشه، کل کاری ک یک زن در راه عشق میتونه انجام بده و باید انجام بده اینه ک از اینکه خواسته شده لذت ببره!!! همین!
رنج کشیدن ک مال تو نیس! مال مرده!
دویدن ک کار تو نیس، وظیفه ی مرده!
نیازمند بودن ک در وجود تو نیس، در وجود مرده!
نازکردن ک مال مرد نیس، مال توئه!
نازکشیدن ک مال تو نیست، مال مرده!
تو بخاطر خلا عاطفیت داری نقش ها رو جابجا بازی میکنی و انتظار نتیجه مطلوب رو هم داری!!!! و این ممکن نیس!
تو قانون عشق رو بلد نبودی، تو فقط ی رنج بی حاصل رو ب خودت تحمیل کردی ، چون فقط ب واسطه ی همین درد و رنج باید ب خودت میومدی ک ی جای کارت میلنگه و باید ی سری چیزا رو در درون خودت اصلاح کنی!
از امشب بجای ستایش معشوقت(ک بیشتر شبیه ی آدم بی خاصیته و عظمتی ک بهش بخشیدی حاصل خلاها و خیالات خودته) ، خودت رو ستایش کن!
ب جای تحسین او، خودت رو تحسین کن!
ب جای دوست داشتن او ، خودت رو دوست بدار، خودت رو دوست بدار، خودت رو دوست بدار!
زمانی عشق وارد زندگیت میشه ک خودت رو ی موجود دوست داشتنی بدونی ک ی مرد باید منت وجودت رو داشته باشه، ک ی مرد منت بودنت رو بکشه، وگرنه تا وقتی فکر میکنی باید مرد رو روی سرت بذاری و حلوا حلوا کنی و خودتو فداش کنی، ن تنها اگر رابطه سنتی رو شروع کرده باشی از دست میدی و اون مرد رو سرد میکنی، بلکه اگر مردی عاشقت هم باشه تو با این کارات اونو ب یک عدد خار توی چشم برای خودت تبدیل میکنی.
بهت پیشنهاد میکنم کتاب زنان زیرک رو صدها بار بخون و عمل کن بهش، عزیزم تو از عشق هیچی نمیدونی!!!! هیچی!!!! تو رنج کشیدن رو با عشق اشتباه گرفته ای!!! و گیر کارت همینه!