امروز ظهر شوهرم پشت چراغ ی بوق زد ک حرکت کن خانومه ماشین جلویی دسش آورد بیرون بعد ترمز زد نزدیک بود بزنیم ب ماشین نگه داشت انگار چیکارش کردیم
چرا باید وسط خیابون نگه داری آخه زن حسابی شوهر من عصبی زود جوش میاره شروع کردن ب دعوا اما سریع رفت (من فقط تو کف زنم ک چجوری وایستادن با ی مرد میخای آخه کل کل کنی چقدر خودت کوچیک میکنی برو راهتو ) رسیدیم خونه بعد گوجه خیار گوشی زغال با دو تا شال دست من بود گفتم زغال بگیر اومد خیار گوجه بگیر از دسش افتاد اومدم جمع کنم حرفیم نزدم با پاس لگد زد خیار گوجه له کرد اومدم خونه غذا درست نکردم گرفت خوابید
آخه مگه من مقصرم
موقع ک عصبیه چیزی نمیگم حوصله ندارم
فردا قرار بود با خواهرانش برن ۱۳ بدر مثلا چون بخاطر رمضان نرفتن زنگ زد گفت من نمیام کار دارم
حالا برای خواهر مادرش بهونه دسشون اومد غیبت منو کنن