من  یک سال و نیم عقد بودم ۳سال هم هست ازدواج کردم طبقه بالا مادر شوهر زندگی میکنم سفره امون یکیه خرجی هامونم کم و زیاد داخل هم هست شوهرم با برادراش کار میکنه چیزی به اسم حقوق مشخص و جدا نداره که من طبق اون زندگی کنم منو آدم حساب نمیکنه هر مشورتی هست با برادراش که مجردن و طبقه پایین هستن میکنه نمیذاره خودم جایی برم اطراف خونه رو نمیشناسم فقط با مادر و خواهرش اونم یکی دو جای مشخص فقط حتس سر قبر پدرشون با خواهرش میرفتم بدش می اومد گفت من دیگه اونو گوش ندادم گفتم شهر غریبم جایی ندارم مراسم ختم هم که میرن خودش و خانواده اش طبقه پایین با هم میرن منو نمیبرن خیلی دلم میشکنه شوهرم گفت با فامیلامون دشمنیم فقط موقع ختم میریم خب درست باهم دشمنن ولی همین ختم میرن من آدم نیستم جزو خانواده نیستم ؟
میخوام بگم منو حساب نمیکنه تو هیچ کاری خیلی وقتها فحش نا حق هم داده باز صبوری کردم منم پیش خودم فک کردم گفتم بگم حداقل بعد ۵سال خونمون مستقل بشه تا خودم خرید خونه بکنم جایی تنهایی بتونم برم مشغول زندگی بشم به خانواده اش گفتم اخلاقشم بهتر کنه برگشت گفت من تا ابد با برادرامم برو خونه پدرت