مطب داییم رفته بودم خواهرزاده زنش یکی از منشی هاشه...گفتم با دکتر قرار دارم درجریانه...
همچین اف چسی اومد و پشت چشم نازک کرد گف نمیشه باید بشینی
گفتم اتفاقا همین الان باهاش حرف زدم گف منتظرمه بین مریض برم پیشش
گفت فعلا که من منشیم و پشت میزم پس من تعیین میکنم کی باید بری داخل
گفتم فلانی جون من از فلان جا اومدم سریع باید برم فقط اومدم یچیزی ازش بگیرم
یهو پوزخند زد ببخشید ما اینجا حواسمون نبود باید با شما زمانبندی کنیم شما به مرحمت خودتون ببخشید
همون لحظه پسرداییم از تو اتاق دستیار پزشک اومد بیرون گف اع اومدی بیا بریم تو چرا اینجا ایستادی؟گفتم داشتم به خانم دکتر میگفتم با آقای دکتر قرار دارم...حواسم نبود جای دایی و ایشون عوض شده
عصبانی شدم از خودم چرا اصلا به این گفتم ، همینجوری میرفتم داخل اتاق وقتی خود داییم دو دقیقه پیش بهم گفته بیا😐😑