خاستگار داشتم ادعای عاشقی میکرد هی با خانوادش میرفتو میومد برای آشنایی بیشتر با اطلاع خانواده ها باهم حرف چت میکردیم...
بعد این ازونایی بود که رابطه س... در گذشته داشته و انتظار پاکی از من داشت با همین وجودم که میگم من رابطه ای نداشتم بهم بد دل بود و تهمت میزد و عذرخواهی میکرد
ازبس میگفت تهمت زد جونمو به لبم رسوند بهش گفتم من در اثر خود*ضایی پردم آسیب دید....
هنوز نزاشت حرفم تموم شه دیدم باباش بهم زنگ زد این چی میگه ها این چی میگه؟
میگم برا چی بعد دیدم صداش میومد بلند داد میزد میگفت بابا مامان این بی پر*دس این زنه گردن من افتاده بعد تو شوک بودم یهو باباش گفت خداروشکر انقد صادقی شمارو بخیر و مارو ب سلامت...🥲
بعد یک ساعت انقد پیامای فحش برام فرستاد میگه فقد باید بری دکتر زنان برگه سلامتتو ببینم وگرنه تو خرابی...
منم گفتم نمیخام ... و بدجور آبرومو بردن...