شبی شاید رها کردم جهان چون سرابم را
کسی اینجا نمی‌فهمد من و حالِ خرابم را
شدم مأیوس با ظلمی که از اطرافیان دیدم
همان هایی که میدیدند غم پشت نقابم را.....
افسار دلم دست خدا بود چنین شد
ای وای اگر دست خودم بود چه میشد؟
مقصود دلم مهر و وفا بود چنین شد
مقصود دلم جور و جفا بود چه میشد؟
ویران شده را حوصله منت معمار نباشد
ویرانه ی مارا بگذارید که ویرانه بماند...
تورامن چشم درراهم ....
اگر شکست دل من به فدای چشم مستت
سر خُمّ مِی سلامت،شکند اگر سبویی
رک بگویم از همه رنجیده ام
از غریب و آشنا ترسیده ام
بیخیال سردی آغوش ها
من به آغوش خودم چسبیده ام
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن. به دمی یا دِرَمی یا قلمی یا قدمی
از جهان مانده فقط جان که مرا ترک کند
من چنانم که محال است کسی درک کند...
مثل تموم عالم حالمنم خرابه
فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی
ای دوست! به داد دل من دیر رسیدی
از یاد بِبَر قصه‌‌ی ما را هم از امروز
درباره‌ی ما هرچه شنیدی نشنیدی
- فاضل نظری
آتش مزن این دل که تمنای تودارد.گریان مکن این دیده که سودای تودارد.برکشته ی عشقت نگهی ای نه تابان.کاین کشته امیددم عیسای تودارد.عمری به توروکرده وازغیرگذشتیم.هردم سخن وصل توازغیرشنیدیم
گفتمش دوستت دارم گف لطف داری ای به گور پدر آنکه ادب یادش داد
درد دل با کس نگفتم درد من گفتن نداشت
خنده برلب میزدم هرچند خندیدن نداشت...
شده دردی به دلت ریشه کند، آب شوی؟
همه شب با غمِ دلتنگی خود، خواب شوی؟
شده آیا ک غمی ریشه به جانت بزند؟
گره در روح و روانت، به جهانت بزند؟
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟
گره‌ات کور شود غم به روانت برسد؟
شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟
من به این چاره‌ی بیچاره دچارم هرشب…
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
