یکی از افرادی که قبلا جز نزدیکانم بود، بدیهایی در حقم کرد که خیلی خیلی ظالمانه بود و وقتی بهش اعتراض کردم یکطرفه رابطه رو قطع کرد. اون موقع اون در موضع قدرت بود و من در موضع ضعف ...
امروز یه شماره ناشناس بهم زنگ زد، جواب دادم، راستش یکه خوردم! انتظارش رو نداشتم! یک آن تمام اون رنجها دوباره از خاطرم گذشت.
گفتم شما؟
گفت فلانی هستم
گفتم نمیشناسم!
و تمام ...
برای این بی تفاوتی، برای این مصمم بودن راه درازی رو اومدم. چون من همین دو سال پیش بخاطر ظلمهایی که این فرد در حقم کردهبود شب و روز زار میزدم.
وقتی شوهرم خوابش میبرد من میومدم رو کاناپه مینشستم و زار میزدم. حتی سر کار وسط روز میرفتم توی سرویس بهداشتی گریه میکردم و برمیگشتم.
حتی روز عروسیم توی یکی از عاشقانهترین لحظههای عمرم که چشم تو چشم با شوهرم رقص تانگو رو اجرا میکردیم یادش افتادم و بغض کردم.
ولی طی این مدت با کمک مطالعه و تراپیست یه جوری روی خودم کار کردم که دیگه کمتر چیزی می تونه اونقدر منو تو موضع ضعف قرار بده که زار بزنم.
خدایا شکرت به خاطر مسیر طولانی که اومدم ❤🙏