2777
2789
عنوان

خانم های متاهل و نمونه بیاید

| مشاهده متن کامل بحث + 260 بازدید | 18 پست

عزیزم بعد دو سه روز که اومدم سایت پیامت رو دیدم.من اغلب کم میام و خیلی کم شرکت میکنم تو تایپیکی،بهرحال بگذریم.ناخوداگاه باقی تایپیکاتونو خوندم.عزیزم تعجب می‌کنم با اینکه گفتی مشاور داری و میری اصلا نتونسته مشکلاتت رو سروسامان بده و بهت راهنمایی بده،ظاهرا که فقط به فکر پول چپاول کردن از ماها هستن،امیدوارم جسارت بنده رو نادیده بگیرید اما تو کشور ما متاسفانه کمتر کسی هست که با دلسوزی وظیفه خودش رو انجام میده.بهرحال...شما بنظرم کمی آشفته حالی و خودتو گُم کردی.با توجه ب اینکه مسئولیت بچه هابیلیان سنگینه و سروکله زدن باهاشون خیلی سخته برای اینه که به این حالو روز افتادی.شما یجورایی انگار لج میکنی با خودت با اینکه مشکل پول نداری مشکل خانواده شوهرنداری از همه مهمتر خیانت رو تجربه نکردی،اما موضوع رو با یسری مشکلات خیلی کوچیک بقدری برا خودت بزرگ کردی که انگار بیشترین مشکلا رو داری.باور کن خیلی ها هستن که خیلی تجربه های بدتری دارن اما بقدری امیدوارن که دارن تلاش میکنن برای بدست آوردن زندگی دلخواهشون.نمیدونم متوجه منظورم دقیق میشی یانه؟؟؟

آرامشی مثِ شبایی که داره برف میباره...همونقدر در سکوت،آرامش...تو کلبه ی کوچیک روستاییمون،کنار بخاری هیزُمی با صدای تَرق تُروق چوبا که لابلای صدای جغد تنهایی که مظلومانه داره میخونه خودمو تو فکرو خیال گُم میکنم و غرق میشم تو...

خیلی ها خیانت رو تجربه کردن خیلی ها متوجه شدن شوهرشون با کسی در ارتباطه اما جا نزدن جنگیدن و یا میجنگن که حالا بهر دلیلی بمونن تو زندگیشون(با اینکه کارشون درسته یا غلط اصلا کاری ندارم برای مثال دارم میگم بهرحال آدما تو هر شرایطی متفاوتن عکس‌العمل هاشون)داشتم میگفتم شما یجورایی انگار خوشی زده زیر دلت،یجورایی انگار لوس بودی تودوران مجردیت،برای همین اینه رفتارات،یا شاید هم باز نکردی مشکلاتت رو که درسا من متوجه بشم مشکل رو،اما جریان دعوا و چاقو کشیدن شوهرت روی تو،آخه مشخصه که آدم تو حال خودش نبوده مست بوده طبیعی بوده،شما اومدی بدتر و بدتر رو اعصابش رفتی.مشخصه که شما هم رو اعصابی،مشخصه که لج میکنی و واقعا کوفتش میکنی.شما معلومه خیلی چیزارو نمیدونی،میگی چون من دارم تو خونه با بچه های شیطون عذاب میکشم شوهرمم باید مدام مثل من زجر بکشه.شما بلد نیستی مدیریت کنی کافیه یکم از خود گذشتگی داشته باشی.کاراتونو تقسیم کنین.چه ایرادی داشت وقتی که کمکی داشتی شوهرت رفته با دوستاش خوش بگذرونه؟شماهم یروز دیگه ک نیاز داشتی بچه هاتو بکسی میسپردی میرفتین خوش گذرونی،حالا یا با شوهرت یا با دوستات.شما معلومه فقط داری لج میکنی و زورت گرفته داری همه چیو ب شوهرت و صدالبته خودت زهر میکنی.یکم بزرگ شو.پیش اون مشاور دیگه نرو ب جاش کتاب ک بدردت میخوره بخون یا اگ وقت نداری ی مشاور درست حسابی پیدا کن.خیلی مسخره ست مشکلت این باشه که میگی شوهرم زیاد میخوابه،خب بخوابه لابد خوابش میاد.بجاش وقتی بیداره برات کاراتو بکنه.اگر میگفتی کارامو نمیکنه این واقعا جای بحث داشت،شما اشاره کردی که اونم دوس داره کمکت کنه فقط گفته تو غر نزن.خب این عالیه.بهر حال حرف زیاد بود.ببخشید دیگه ادامه نمیدم.باورکن قصد خورد کردن توهین و هیچی رو ندارم فقط از سر دلسوزی و کمک بود نوشته هام.امیدوارم ناراحتت نکرده باشم.انشاالله که زندگیتون پر نور و امید باشه

آرامشی مثِ شبایی که داره برف میباره...همونقدر در سکوت،آرامش...تو کلبه ی کوچیک روستاییمون،کنار بخاری هیزُمی با صدای تَرق تُروق چوبا که لابلای صدای جغد تنهایی که مظلومانه داره میخونه خودمو تو فکرو خیال گُم میکنم و غرق میشم تو...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خیلی ها خیانت رو تجربه کردن خیلی ها متوجه شدن شوهرشون با کسی در ارتباطه اما جا نزدن جنگیدن و یا میجن ...

سلام دوست عزیز…

خیلی امشب صحبتهاتون برام خوب بود واقعا مرسی مرررسی که اینقدر وقت عزیزتون رو گذاشتید اینجا و تایپ کردید برام❤️🙏🏻

بله شاید اینجوری که شما گفتید من اوایل لوس بازی و‌زیاده خواهی زیاد داشتم‌اون هم بخاطر  شرایط خوبی بود که داشتم قبل ازدواج چه توی خونه از طرف پدرم خصوصا و چه بیرون به لحاظ شرایط کاری و پارتنری که ۷ سال کنارم بود ولی در نهایت کنار گذاشته شد اون رابطه و با همسرم که قبل از اون رابطه که گفتم،، خودم یک طرفه بهش علاقه مند شدم توی دانشگاه و بعد از ۱۰ سال خیلی اتفاقی سر راه هم‌قرار گرفتیم و اون هم علاقه مند. شد و سریع خاستگاری و ازدواج

ولی واقعا الان و این چند سال من خیلی از خود گذشتگی کردم برای رابطه مون برای بچه هامون برای زندگیمون از کارم گذشتم چون واقعا با وجود مشکل بیش فعالی پسرم چاره ایی نبود از دوستانم از تفریحم و حتی از رسیدگی به خودم اونقدررر گذشتم و گذشتم تا الان که حتی برای حمام رفتن و دستشویی رفتن هم دیگه وقتی ندارم مگه مثلا آخر شبها یا زنگ بزنم مامان یا خواهرمو بکشم خونه بیان پیش بچه ها من جزعی ترین کارهای شخصیم رو رسیدگی کنی / ببیند شاید بگید از همسرم نخواستم بخدا هزار بار میخوام ولی شونه خالی میکنه کار رو کار میتراشه که فرار کنه خلاصه اونقدررر حس بد و حس فرار و حس نتونستن و نپذیرفتن میده بهم که غرورم اجازه نمیده مثلا برای یه حمام رفتن در شرایط واجب و دو سه روز یبار بخوام ده بار بگم و اونم هی اینور اونور کنه

بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای!
خیلی ها خیانت رو تجربه کردن خیلی ها متوجه شدن شوهرشون با کسی در ارتباطه اما جا نزدن جنگیدن و یا میجن ...

همین الان که دارم براتون تایپ میکنم دقیقن تنهایی داشتم یک ساعت گریه میکردم اولش از خستگی و بعدش از تنهایی و ناراحتی از دست همسرم … ببینید بعد از ۵ روز که نبودیم و با دوتا بچه هام خونه مادرشوهرم بودیم دیشب برگشتم از قهر و چقدررر بهم قول داد تکرار نمیکنه قدرمو میدونه و کمک حالم‌میشه و این حرفا بماند که شوهرمم کل اون روزای نبود ما عادی بهش گذشت و کاراش رو‌میکرد و از سر شب مینشست خونه فیلمشو نیگاه میکرد و بعد میخوابید تا ۱۲ ظهر میومد خونه مادر شوهرم ناهارش میخورد مثلا یه نیم ساعتی بچه هارو میدید بر میگشت دوباره میخوابید تا ۶-۷ عصر بعدشم به کاراش و برنامه هاش میرسید تا سر شب که دوباره تکرار برنامه های دیگه اش و‌خیلی راحت و ریلکس میگذروند روزگار خلاصه دیشب که ما برگشتیم اونقدررر که من تنهایی بچه هارو این چند روز ساپورت کردم و دم نزدم اومدیم آغا اول منو خر کرد با حرفاش رابطه خواست بعد خوابید صبحش بیدار شد. گفت حالت سرماخوردگی دارم ناهارش رو خورد تا عصر خوابید دوباره منم همچنان حرص میخوردم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم بعد بلند شد لباساش جمع کرد و گفت فکر کنم مریض شدم و سرماخوردمو بخاطر اینکه مثلا به منو بچه ها نده رفت خونه مامانش دو سه روز بمونه و قرنطینه باشه🫠 … و من رو همچنان با یه بچه ۸ ماهه که فقط شیر خودمو میخوره و توی پروسه ی عذاب آور دندون در اوردن و بیقراریشه و یه پسر بیش فعال به شددددت لجباز و شیطون و بهانه گیر تنها گذاشت رفت ادامه ی خوابیدنش رو اونجا بگذرونه ….

حالا به قران اگه من مریض میشدم فقط نصف روز مامان و خواهر و همه کمک برسونن به این آقا که بشه من  استراحت کنم اونم میگم نهایت نصف روز 

واقعا این فقط چند روز زندگی منه به خدا هر روز توی این هفت سال اینجوری گذشته باز حق ندارم نارحت و داغون باشم

بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز