یکجا نشستم بعد یهویی میبینم قسمتی از بدنم ازم جدا میشه میره بیرون. حتی لباسهایی که تنمه کنده میشه. انگار یک موجودی یک اسلاید از منو مثل پنیر پیتزا میکشه بیرون. بعد احساس سرما میکنم انگار فشارم میفته.
اما موقعی که یک چیز فلزی مثل چاقو یا دسته کلید دستم میگیرم و میچسبونم روی بدنم نمیتونه اذیتم کنه.
بیخود نبوده از زمونای قدیم طلا به خودشون آویزون میکردندو مردها لباسهای فلزی مثل زره میپوشیدن.
از صبح تا شب اذیتم میکنن
زندگیم شده درد و رنج و حسرت
علمیش اینه که ممکنه یک نفر که با من لجه میکروچیپ به من تزریق کرده و با موبایلش منو شکنجه و آزار میده
پزشکیش اینه به سرم ضربه خورده
روانشناسها میگن شیزوفرنی داره