دیشب بهش گفتم موقعی ک منو دیدی اولین بار چ فکری کردی درموردم
اصلا متوجه حرف من نشد
بهم میگه واقعا من ازت راضی نیستم گفتم چرا میگه من دوست دارم اسپریت عالی باشه مثل آشپز رستوران آخه من ن دوره رفتم ن تو خونه بابام آشپزی کردم میگه بجای بیخودی گشتن تو اینستا برو چند تا فیلم آموزشی ببینی تا اشپزیت تک بشه
بعد گفت دوست دارم تو خونه آرایش کنی ن بیرون فک میکنم 80درصد خانما آرایش تو خونه دوس ندارن آخه این مواد آرایشی پوست داغون میکنه دیگه تو خونه بزنم دوسال دیگه دوستم پیر میشه چروک پر لک
میگه خونت مثل دست گل باشه من همیشه خونم تمیز هر روز جارو میکنم حموم دسشوی هر دو روز تمیز میکنم
فقط گاهی یادم میره تفاله گیر سینک خالی کنم سر همین میگه تو خیلی خونت کثیفه
گردگیری و اینا هرروز انجام میدم اما اینجوری گفت بهم
میگه کلی مواد غذایی خوب میخرم بعد تو خرابش میکنی ولی من از غذاهای ک میپزن راضیم خیلی خوش مزه میشه الکی بهونه میاره اگرچه ب پای غذا رستوران نمیرسه ولی غذا خونگی خوبیه
بهم میگه اخلاقم نداری اصلا منظورش ارتباط با خانوادشه این مفصله من همیشه میرم دیدنشون باهاشون دور همی بیرون میرم اما زیاد گرم نمیگیرم چون آدمای خوبی نیستن این میخواد مثلا من بشینم پای صحبت و..
خانوادش زیاد خوب نیستن منم ترجیح میدم کمتر بگم
گفتم خوب ی خوبی ندارم ینی میگه ن هیچی
واقعا چقدر مرداد بی انصافن
ینی خوبی های منو نمیبینه
کمرش بخاطر دیسک درد میکرد دو هفته فقط خودم جواب مشتری میداد مغازه داریم
ی ماه کامل عید میرفتم مغازه چون شلوغ میشد صبح بعد ظهر گاهی کلا می موندیم مغازه شب خونه برای فردا غذا درست کن فشار رو آقا نیاد غذا از بیرون نخره
بخاطرش خانوادم و شهرم ترک کردم اومدم تو غربت سالی یکبار نمیزاره برم خونمون
اصلا خیلی از دیروز بهم برخورد حس میکنم اسپرت خدمتکارم تا همسرش
دریغ از محبت و حسخوب دادن
منم از دیروز تو خودم اصلا حس بدی نسبت بهش گرفتم
شما بگید من چیکار کنم حرف اون درسته ؟