من زمانیکه مجرد بودم خیلی تو خونه عذابم دادند همیشه منو بچه اضافه میدونستن مادرم با اینکه خودش درامدش دوبرابر من بود توقع داشت من حقوقمو خرجش کنم همیشه نفرین میکرد تحقیر میکرد توهین میکرد روزی نبود گریه نکنم و ارزوی مرگ نداشته باشم قسم خوردم برم از اون خونه دگه بمیره هم برنگردم و الان مریضه پیام به این و اون میده که من برم اما من خیلی عذاب کشیدم واقعا گاهی اینقد بهم توهین میکرد ی دفعه اینقد زدم تو سرم و موهامو کندم ک از حال رفتم دلم نمخاو حتی بمیره برم سر قبرش هیچوقت بهش حق نمیدم شما بودین میبخشیدین؟
من گذشته تو ام برام دعا میکنی از زندان بیام بیرون تا خودمو نکشتم🥺
امیدوارم نجات پیدا کنی دختر من ۳ سال تمام روز به روزش برام جهنم بودم وای یادم میاد چقدر عذاب کشیدم حالم بد میشه چندبار میخواستم خودکشی کنم هرروز ارزوم مرگ بود
چقدر شرایط سختیه... ولی بهرحال تورو بدنیا آورده و ازت مراقبت کرده حداقل تا یه سنی. گاهی نسل مادرهای ما افسردگی های شدیذی داشتن و خودشون نمیدونستن.این باعث میشد با بچه ها رفتار بدی داشته باشن. مخصوصا اگر شاغل بوده، هم بیرون کار کرده هم تمام کارهای خونه. آقایون درک نمیکردن اگر خانمی بجز خانه داری شغل و درآمد داره، باید کارهای خونه مشترکا انجام بشه. برای همین فشار زیادی روی مادر بوده. کار بیرون، خونه، آشپزی، تربیت بچه ها، تکالیف مدرسه،.....
واقعا ادم جوری دلسرد میشه که دگ مرگ و زندگی اونا فرقی نداره براش
من درکت میکنم عزیزم میدونم چی میگی ....منم خیلی تو دوران مجردی سرکوفت شنیدم از مادرم چرا؟چون ۲۱سالم بود وهنوز شوهر نکرده بودم ولی بازم بعد ازدواج به روی خودم نیاوردم با اینکه قلبم از دستش زخمی بود