دوست داشتم نظرهاتونو بدونم و ازتون راهنمایی بگیرم
در صورتی که خواهر بزرگتر مثلا دانشجو باشه و بچه کوچیک سن مهد کودک، وقتی که توقعا از بزرگتره بالاتره اما اونم دلش میخواد برای خودش تایم آزاد داشته باشه، برای درسش و کارش تمرکز کنه و گاهیم به تنهایی و سکوت احتیاج داره... چیکار باید بکنه به نظرتون؟
در واقع خیلی دلم میخواد مسئولیت پذیر و مفید باشم اما وقتی برای کارای شخصیم تایم میذارم عذاب وجدان دارم
اینم بگم مادر خانه داره
کاش منم فرزند ارشد بودم😂😭
من تو سن شما بودم الویت خودم بودم
مادر درباره بجه مسئوله ن خواهر بزرگتر
من بچه اولم خیلی سخته به خصوص که مامانم شاغله خواهرم بچه سوم بود خودم بزرگش کردم بیشتر کاراش با من بود
پیرشدم😂جابی بخوان برن میگ اگ آبجی نیاد من نمیام
همه کاراش با منه انتخاب لباس،درد و دلاش،اماده کردن جشناش
خلاصه بیشتر از مامانم وابسته منه
بچه های اول خیلی گناه دارن،کوچیکا خیلی اذیتشون میکنن
الان دختر من اصلا نمیذاره پسرم درس بخونه یا کارایی که دوست داره انجام بده،همیشه مزاحم کار و درساشه
واقعا بچه ی بزرگتر بودن سخته مامانم هر اتفاقی می افته به من زنگ میزنه البته من اختلاف سنیم با خواهر برادرم خیلی کمه
من چی بگم که باید مادرم رو هم نگه دارم، به خدا که هیچی از زندگی نفهمیدم
من که فرزند اول بودم و اختلاف سنیم با خواهر برادرم زیاده اما هرگز مادرم نذاشت مزاحم درس و کار و برنانه هام بشن،خودش خانه دار بود و من کاری به خواهر برادرام نداشتم...باهاشون بازی میکردم گاهی
در واقع مسئولیتی نداری
یکم تایم براش بذار که رابطه تون خوب باشه همین
