واقعا دیگهدهنمون سرویس کرده من و نامزدم با هم دوست بودیم نامزد کردیم خانواده هامون راضی نبودن با کلی بدبختی به هم رسیدیم مادر شوهرم تو روز خاستگاری گفت خودش حقوق داره و ... ما ک عقد کردیم به پسر ش یه ماشین گرفت که بره سر کار ولی به اسم خودش به اسم ما نزد .. شوهرمم میگه نصف اون پول خودش داده از ۱۵ سالگی کار کرده داده مامانش از طرفی هم موتورش رو هم فروخته بود از اون روز ههی این مدت میزنه هرچی میشه میگه من ماشین خریدم واستون وظیفته به خونه ما فلان بخری شوهرشم معتاده پرت کرده بیرون خودش از کمیته میگیره اما انقد سیاست داره همیشه ده تا ده تا برنج و روغن زاپاس واسه روز مبادا داره یه روز نشسته بود گریه میکرد من روغن ندارم منم به نامزدم گفتم ده تا ساپاس داره زر میزنه بعد مادر شوهرم برگشته گفته شما گوشه کنار خونه من چیکار دارین درحالی ک من خونه تکونیش اونجا بودم از هر گوشه برنج و روغن .. در میومد.. من هعی با نامزدم ۵ ساله بحثم شده این اون خودش از پس خودش برمیاد پس اندازشم داره به فکر خدت باش.. واسه عروسی دخترش داشت خودش جر میداد این طرف میدوییذ وام برمیداشت قرض میگرفت ما میگیم عروسیمونع بد تر اذیتمون میکنن هم خودش هم پسره احمقش (براذرشوعرم ) ک پول خوراکیشم ما میدیم پسرشو یا نامزدم میفرسع سرکار نامزدم میگه اصلا کار هم نمیکنه فقط ضرره آخرشم از ما طلب پول میکنن بچه کار کرده .. خونه ساختیم طبقه بالای اونا سن نامزدم کم بود واقعا نمیشد مسنجر باشیم برادر شوهرم کار میکرد کمک میکرد بنایی از ما پول میگرفت