مثلا وقتی حال نداری بازم باید آشپزی و خانه داری کنی
مثلا وقتی مادرشوهر و خواهرشوهر حرف مفد میزنن نمی تونی بزنی دهنشونو پرخون کنی
حقیقت آیینهای بود که از آسمان به زمین افتاد و شکست، هر کس تکهایی از آن را برداشت خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست، حال آنکه حقیقت نزد همگان است.
یعنی باید بدونی الان که مثلا عین مهمون تو خونه خودتون رفتاریو میکنی و چیزی بهت نمیگن اونجا ازین خبرا نیست با کوچکترین حرفی بهم بریزی شوهرتو بچت و روابط خانواده ها از هم میپاشه باید بتونی از پس خودت بر بیای و حس کمک کردن و درک به شوهرتو بچتو داشته باشی تا یتونی درست پرورششون باشی و مراقبت کنی بدونی کجا کوتاه بیای کجا محبت کنی کجا جدی باشی در یک کلام زندگی متاهلی فقط هم خوابگی و بوسه و بغل نیست بالا و پاین داره که با تحمل و کنترل رفتار و گفتار و ... میشه باهاش یه زندگی معمولیو ساخت بقیش که بماند
ینی مریضی حالت خوب نیست اما باز در برابر زندگیت و ترو خوش کردن یچت و ...مسئولیت داری دیگه متعلق به خودت نیستی خیلی از چیزایی ک دلت دوس داره لغو میشه و فدای زندگیت میشه