قطع رابطه با خانواده ی همسر

چرا بعضییا اصرار دارند شوهر را نباید تنها بفرستی خب بره انگار چییه کسی بخواد فتنه بندازه با یه تلفنم کار خودشا میکنه اینقدر روح و روانتونا ازار ندید 

اره عزیزم فاصله بگیر منم اوایل فکر میکردم باید برم وقتی میرفتم بهم بی احترامی میکردند چون شوهرم دائم میخواست اونجا باشه بعدم میدیدم مادرش زنگ میزنه و پرش میکنه الان دیگه نمیرم ماهی یبار نهایت برم طعنه میزنند نمیای محل نمیدم ولی اعصابم سرجاشه انگار کی هستند که بخوام بخاطرشون حرص بخورم شما هم خودتا اذیت نکن به فکر ارامش خودت باش کمتر بری احترامتم بیشتره

آفرین موفق باشی فقط به خودت و بچت فکر کن و به فکر تربیت بچت باش شوهرتم ول کن بزار بره هروقتم گفت بیا بهونه بیار بگو برو بعد من میام سعی کن ماهی یبار در حد یه ساعت بری و هی کمترش کن 

بعد 12 سال زندگی فهمیدم جایی که بهم احترام نگذارند نباید برم

کاری به شوهرم ندارم بره نره برام مهم نیست هرچند اونم به مرور زمان مادرش رو شناخته ولی شما اصلا اعصابتو خورد نکن فقط کاری که از نظر خودت درسته انجام بده

فراموش نکن هیچچچچج چیز توی این دنیا از تو و ارامش اعصابت مهم تر نیست 

روی عزت نفست کار کن

درباره تله مهرطلبی بخون حتما 

عزیزم منم خیلی ضربه خوردم چون شوهرم اولویت زندگیم بود چون فقط برای راضی نگه داشتن اون و اینکه اینقدر محبت کنم بهش که حمایت گرم باشه و سمت من باشه تلاش کردم و دیدم بدتره الان دو سالی هست که بیخیالش شدم اولویتم بچم هست بعد خودم بخدا ارزش نداره افسردگی بگیری بخاطر مردی که قدر تو را نمیدونه نمیگم بد باشی اینو میگم با خودت تو سال جدید شرط ببند اعصاب خودت و بچت مهم باشه محبتت را بریز به پای بچت با شوهرتم خوب باش نه اونقدر که بعد توقع جبران داشته باشی و کاری نکرد افسرده بشی  و در مورد خانوادش اینا به یقین بهت میگم هرچی کمتر بری هم کمتر پشت سرت حرف میزنند هم احترامت بیشتر میشه من قبلا هرچی میرفتم کارهاشونا میکردم دیدم هم بیشتر پشت سرم بد میگند هم احترام نمیزاشتند هم اینکه مادرش فکر میکنه میخوام پسرشا ازش جدا کنم بدتر میفتاد بینمون از وقتی خودش میره خیلی بهتره مادرشم فکر میکنه دیگه پسرش ماله خودشه دست از سر من برداشته